کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انسان شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
انسان العین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ensānol'eyn مردمک؛ مردمک چشم.
-
جستوجو در متن
-
فنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فناء] fanā ۱. نیست شدن؛ نابود شدن.۲. [مقابلِ بقاء] نیستی؛ نابودی.۳. (تصوف) تبدیل صفات انسان به صفات الهی.
-
حبس البول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حبسالبَول] (پزشکی) habsolbo[w]l عارضهای که در آن انسان نمیتواند ادرار کند؛ مسدود شدن مجرای ادرار؛ شاشبند.
-
گم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gom ۱. چیزی که از نظر انسان دور و ناپیدا شده باشد؛ پنهان؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ مفقود.۲. کسی که به بیراهه رفته باشد.〈 گم شدن: (مصدر لازم)۱. ناپدید شدن.۲. از راه خود منحرف شدن؛ به بیراهه افتادن.〈 گم کردن: (مصدر متعدی)۱. مفقود کردن.۲. از دست ...
-
وسوسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وسوسة] vasvase ۱. وسواس پیدا کردن؛ بد اندیشیدن؛ پیدا شدن اندیشۀ بد در دل انسان.۲. (تصوف) تحریکات شیطانی.
-
پرت گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) partgāh ۱. جای پرت شدن.۲. جای بلند که پایین آن گودال یا دره باشد و انسان در صورت لغزش از آنجا پرت شود.
-
اشتباه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eštebāh ۱. مانند شدن چیزی به چیز دیگر در نظر انسان.۲. یکی را بهجای دیگری گرفتن.۳. کاری بهغلط انجام دادن.۴. (اسم) سهو؛ خطا.
-
خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvāb، مقابلِ بیداری] ‹خوار› xāb ۱. حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار میافتد.۲. تصاویر، وقایع، و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان میگذرد؛ رؤیا.۳. (صفت) [مجاز] بیخبر.۴. جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن ...
-
ابلیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی؟] 'eblis در ادیان سامی، موجودی که باعث رانده شدن آدم و حوا از بهشت شد؛ مظهر شر و بدی که انسان را گمراه میکند؛ عزازیل: ◻︎ از ابلیس هرگز نیاید سجود/ نه از بدگهر نیکویی در وجود (سعدی۱: ۹۸). Δ پس از آفریده شدن آدم ...
-
بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāl ۱. (زیستشناسی) عضو متحرک بدن پرندگان و حشرات که با آن پرواز میکنند.۲. بخشی مسطح در دو طرف هواپیما که موجب نگه داشته شدن هواپیما در آسمان میشود.۳. (زیستشناسی) دست و بازوی انسان، از شانه تا سرانگشت.
-
خمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xomār ۱. سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا میشود؛ حالت بعد از مستی.۲. (صفت) کسی که به حالت خماری دچار شده باشد؛ مخمور.۳. (صفت) ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد.
-
ترشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) toršā حالتی در معده که بهواسطۀ زیاد شدن ترشحات اسیدی در اثر پرخوری یا علت دیگر پیدا میشود و انسان در پشت جناغ سینه احساس سوزش و ترششدگی میکند و گاه مواد اسیدی از معده به مری برمیگردد؛ بدی گوارش.
-
سکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] sokr ۱. مست شدن از نوشیدن شراب و مانند آن؛ حالتی که در اثر خوردن شراب یا عرق به انسان دست میدهد؛ مستی.۲. (اسم) شراب خرما یا هر مسکر دیگر.۳. [مقابلِ صحو] (تصوف) عدم آگاهی به خویشتن؛ ازخودبیخودی.
-
عادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عادة، جمع: عادات] 'ādat ۱. خلقوخوی.۲. (اسم مصدر) اعتیاد: عادت به مصرف الکل.۳. کاری که انسان به آن خو میگیرد و در وقت معیّن انجام میدهد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) [عامیانه] = قاعدگی〈 عادت ماهانه: (زیستشناسی) [عامیانه] خونریزی...