کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ensān ۱. (زیستشناسی) جانداری از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز، که روی دو پا راه میرود و به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر است.۲. شخص؛ فرد.۳. (صفت) خوب و پایبند به اصول اخلاقی.۴. هفتادوششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، ...
-
واژههای مشابه
-
انسان العین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ensānol'eyn مردمک؛ مردمک چشم.
-
جستوجو در متن
-
نئاندرتال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: néanderthal] (زیستشناسی) ne'āndertāl = انسان 〈 انسان نئاندرتال
-
بشریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بشریّة] bašariy[y]at ۱. انسان بودن.۲. انسانیت؛ مردمی.۳. (اسم) نوع انسان؛ تمام انسانها.
-
تجالید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tajālid اعضا و جسم انسان؛ کالبد انسان.
-
بشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bašar انسان؛ مردم؛ آدمی.
-
کسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ ناکسی] ka(e)si کس بودن؛ انسان بودن؛ باشخصیت بودن.
-
آدمیزاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب. فارسی] ‹آدمیزاده› 'ādamizād مردم؛ انسان؛ زادۀ آدمی؛ بشر.
-
قوقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قوقَة] [قدیمی] quqe جای بیمو از سر انسان.
-
مردم نژاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] mardomnežād از نژاد آدمی؛ انسان.
-
مردینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mardine جنس نرینه از انسان.
-
معتقد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mo'taqad آنچه انسان به آن عقیده دارد؛ عقیده؛ اعتقاد.
-
مل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mel موی انسان یا حیوان.