کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) 'andiše ۱. آنچه از عمل آگاهانۀ ذهن حاصل میشود؛ فکر.۲. گمان.۳. [قدیمی] ترس؛ بیم.۴. [قدیمی] توجه؛ ملاحظه.〈 اندیشه کردن: (مصدر لازم)۱. فکر کردن.۲. خیال کردن.۳. احساس ترس و بیم کردن.
-
واژههای مشابه
-
اندیشه گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'andišegar ۱. دارای اندیشه؛ متفکر.۲. آنکه به عاقبت کار بیندیشد؛ اندیشهکار.
-
جستوجو در متن
-
پاک اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] pāk[']andiš آنکه اندیشۀ پاک دارد؛ پاکاندیشه.
-
اندیشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] 'andišide اندیشهشده.
-
فکرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فکرة، جمع: فِکَر] [قدیمی] fekrat اندیشه.
-
خطرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خطرة] [قدیمی] xatrat ۱. هر اندیشهای که بر ذهن وارد میشود.۲. (تصوف) هر اندیشهای که بر ذهن سالک وارد میشود.
-
ایده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: idée] 'ide اندیشه؛ فکر؛ عقیده.
-
متامل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mota'ammel کسی که در امری فکر و اندیشه میکند.
-
تندرای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tondrāy بیاندیشه؛ بیپروا.
-
تفکیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafkir فکر کردن؛ اندیشه کردن؛ اندیشیدن.
-
بی خیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bixiyāl ۱. بیفکر؛ بیاندیشه.۲. بیغم.
-
قوی رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qavira'y آنکه رٲی و اندیشۀ درست و نیرومند دارد.
-
بی فکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bifekr بیاندیشه؛ کسی که به عاقبت کاری نیندیشد.