کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندروا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندروا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: andarvāy] ‹اندروای، اندرواه، اندرواژ، اندربای، دروا› [قدیمی] 'andarvā ۱. سرنگون؛ آویخته؛ معلق: ◻︎ ای که از هر سر موی تو دلی اندرواست / یک سرِ موی تو را هر دو جهان نیمبهاست (کمالالدین اسماعیل: ۲۸۰).۲. سرگشته؛ سرگردان؛ حیران.
-
واژههای مشابه
-
دل اندروا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دلاندروای، دلدروای› [قدیمی، مجاز] del[']andarvā دلواپس؛ نگران؛ مضطرب.
-
جستوجو در متن
-
دروا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دروای، درواه، درواژ› [قدیمی] darvā ۱. آویخته؛ سرنگون؛ اندروا.۲. سرگردان؛ سرگشته: ◻︎ رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفتهاند / من چرا چون ذره سرگردان و دروا ماندهام (خاقانی: ۹۰۶).