کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: handarz] 'andarz ۱. پند؛ نصیحت.۲. وصیت.۳. حکایت.
-
جستوجو در متن
-
مناصحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناصَحة] [قدیمی] monāsehat نصیحت کردن؛ اندرز دادن.
-
نصیحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نصیحة، جمع: نَصائِح] nasihat پند؛ اندرز.
-
پندآمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pand[']āmiz آمیخته به پند و اندرز.
-
پندگیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pandgir آنکه قبول پند و اندرز کند؛ پندگیرنده.
-
موعظه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَوعظَة، جمع: مواعظ] mo[w]'eze پند و اندرز دادن، بهویژه از جانب واعظ.
-
نانیوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] nāniyuš آنکه گوش به پند و اندرز ندهد؛ نافرمان.
-
تواصی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavāsi ۱. به یکدیگر اندرز دادن و سفارش کردن.۲. به هم وصیت کردن.
-
انتصاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entesāh نصیحت پذیرفتن؛ اندرز گرفتن؛ قبول نصیحت کردن.
-
وعظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] va'z ۱. پند دادن؛ نصیحت کردن.۲. (اسم) پند و اندرز.
-
توصیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوصیَة] to[w]siye ۱. اندرز دادن.۲. سفارش کردن.۳. [قدیمی] وصیت کردن.
-
ایصا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایصاء] [قدیمی] 'isā ۱. وصیت کردن.۲. وصی گردانیدن.۳. اندرز دادن.۴. سفارش کردن.
-
ناشنوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) nāšenavā ۱. کسی که گوش به پند و اندرز نکند؛ حرفنشنو.۲. کر.
-
کیبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kibande ۱. از راه برگردنده.۲. روگرداننده: ◻︎ ز اندرز موبد شکیبنده شد / سر از راه سوداش کیبنده شد (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۹).