کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندامپرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اندام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: handām, andāk] ‹هندام› 'andām ۱. تن؛ بدن؛ جسم.۲. قدوقامت.۳. (زیستشناسی) عضو بدن.۴. عضوی که ظاهر باشد.۵. [قدیمی، مجاز] قاعده و روش صحیح.۶. [قدیمی، مجاز] کار آراسته و بانظام.〈 اندام دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی، مجاز]۱. آراستن.۲. ن...
-
پرور
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پروردن و پروریدن) parvar ۱. = پروردن۲. پرورنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بندهپرور، تنپرور، دونپرور، ذرهپرور، رعیتپرور، روحپرور.
-
باریک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bārik[']andām لاغر؛ آنکه اندامی لاغر و ظریف دارد.
-
بی اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bi'andām ۱. قدوقامت زشت.۲. بیتناسب؛ ناهموار.
-
گل اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلندام› [قدیمی، مجاز] gol[']andām کسی که بدن نرم و لطیف، مانند برگ گل دارد؛ نازکبدن.
-
لطیف اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] latif[']andām آنکه اعضای بدنش نرم و لطیف باشد؛ نازکاندام؛ لطیفبدن؛ لطیفتن.
-
خشک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xošk[']andām لاغر؛ نحیف.
-
تمام اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] tamām[']andām ۱. فربه.۲. خوشاندام؛ کسی که اندام زیبا و بیعیب دارد.
-
سیم اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sim[']andām = سیمتن
-
نازک اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] nāzok[']andām خوشاندام.
-
پیس اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pis[']andām مبتلا به مرض پیسی؛ کسی که اندامش لکههای سفید از مرض پیسی دارد.
-
هفت اندام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] haft[']andām هفت عضو بدن انسان، شاملِ سر، سینه، شکم، دو دست، و دو پا؛ هفتارکان.
-
خوش اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xoš[']andām دارای قدوقامت و اندام زیبا.
-
سست اندام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sost[']andām ۱. ضعیف؛ کمزور؛ ناتوان.۲. لاغر.
-
ادب پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'adabparvar آنکه ادیبان و اهل ادب را دوست دارد و آنان را تشویق و ترغیب میکند؛ دوستدار دانش و فرهنگ.