کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انتظامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
امنیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [منسوخ] 'amniy[y]e نیروی انتظامی مٲمور حفاظت راهها و خارج شهر؛ ژاندارمری.
-
باتون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bâton] bātun چوبدستی از جنس چوب یا پلاستیک که افراد پلیس و نیروی انتظامی بهعنوان اسلحۀ سرد به کار میبرند.
-
گشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) gašt ۱. گردش؛ سیاحت.۲. گردیدن؛ دگرگون شدن.۳. (نظامی) رفتوآمد مٲموران انتظامی در محدودهای خاص بهمنظور نظارت بر اوضاع.۴. (اسم) (نظامی) مٲموری که این مراقبت و نظارت را بر عهده دارد.
-
پاسبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: pāspān] pās[e]bān ۱. (نظامی) مٲمور نیروی انتظامی و شهربانی (سابق) که وظیفهاش حفظ نظم و آرامش شهر است.۲. نگهبان؛ محافظ؛ محافظتکننده.〈 پاسبان فلک:۱. [مجاز] ستارۀ زحل؛ کیوان.۲. [مجاز] خادم پیر.
-
آگاهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: ākāsīh] 'āgāhi ۱. خبر داشتن؛ اطلاع.۲. هوشیاری؛ آگاه بودن: ◻︎ عبادت به تقلید، گمراهی است / خُنُک رهرویی را که آ گاهی است (سعدی۱: ۱۷۸).۳. (اسم) سازمان نیروی انتظامی برای کشف دزدی، جنایت، و دستگیر کردن بزهکاران؛ تٲمینات.۴. (اسم)...
-
دادگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دادگه› dādgāh ۱. (حقوق) شعبهای از دادگستری که یک یا چند تن دادرس در آنجا به دادخواستهای مردم رسیدگی میکنند و حکم میدهند؛ محکمه.۲. [قدیمی] جایی که داد مظلوم از ظالم بستانند؛ جایی که به جرم و گناه کسی رسیدگی کنند؛ جای دادرسی.〈 دادگاه اس...