کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ام زیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ام الامراض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی (= مادر بیماریها)] [مجاز] 'ommol'amrāz مایۀ بیماریها؛ زکام.
-
ام الخبائث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: (= مادر پلیدیها)] [مجاز] 'ommolxabā'(y)es شراب؛ می.
-
ام الرقیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'ommorraqiq = نرمشامه
-
ام الشرایین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'ommoššarāy(')in [قدیمی] = آئورت
-
ام الغلیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'ommolqaliz = سختشامه
-
ام الفساد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹امالمفاسد› [مجاز] 'ommolfe(a)sād سرمایۀ تباهی و تباهکاری.
-
ام القری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی، مجاز] 'ommolqorā مکۀ معظمه.
-
ام الکتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ommolketāb ۱. امالقرآن؛ سورۀ فاتحه.۲. قرآن: ◻︎ فیض امالکتاب پروردش / لقب امّی خدای ازآن کردش (جامی۱: ۶۸).۳. لوح محفوظ.۴. (تصوف) عقل اول که در نظر بعضی مرتبۀ وحدت است و به قول بعضی دیگر عبارت از نور محمدی است.
-
ام ملدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ommomeldam حمی؛ تب.
-
سی ام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سی) siyom آنکه یا آنچه در مرتبۀ سی واقع شده؛ سیامین.
-
جستوجو در متن
-
خیلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] xeyli ۱. فراوان؛ بسیار.۲. (قید) زیاد.۳. (قید) زمانی زیاد.۴. (قید) چندان.
-
ازدیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezdiyād زیاد شدن؛ افزون شدن؛ افزونی؛ افزایش.
-
مترف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] motraf فاسدشده براثر برخورداری از رفاه زیاد.
-
متکاثر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motakāser بسیار؛ زیاد.