کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امر اول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'āmer امرکننده؛ امردهنده؛ فرماندهنده؛ فرمانده؛ کارفرما.
-
جستوجو در متن
-
ﺑ
فرهنگ فارسی عمید
(جزء پیشین فعل) be(o) ۱. به اول بن مضارع اضافه میشود و فعل امر میسازد: بُرو، بِگو.۲. نشانۀ مضارع التزامی: بروم، بگویم.۳. (پیشوند) به اول اسم اضافه میشود و صفت و قید میسازد: بسامان، بهحق.
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...