کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اماکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اماکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ امکِنَة، جمعالجمعِ مکان] 'amāken = مکان〈 اماکن عمومی: جاهای همگانی، مانند مسجد، تماشاخانه، مهمانخانه و غیره.〈 اماکن متبرکه:۱. جاهای مقدس.۲. زیارتگاهها.
-
جستوجو در متن
-
زوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] zavvār ۱. کسی که به زیارت اماکن متبرکه میرود.۲. [قدیمی] کسی که بسیار زیارت میکند.
-
سنگاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سنگآب› sangāb ظرف بزرگی که از سنگ یکپارچه ساخته میشود و در مساجد و بعضی از اماکن عمومی مردم با پیاله از آن آب آشامیدنی برمیدارند.
-
نقال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] naqqāl ۱. کسی که چیزهایی را از محلی به محل دیگر نقل کند.۲. داستانسرا؛ قصهگو.۳. کسی که در اماکن عمومی قصهگویی میکند خصوصاً داستانهای شاهنامه.
-
آبخوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābxori ۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب میخورند؛ لیوان؛ آبجامه.۲. موی سبلت.۳. نوعی دهنۀ اسب.۴. جایی یا دستگاهی در اماکن عمومی که برای خوردن آب تعبیه شده است.
-
حرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haram ۱. گرداگرد مزار امامان یا اماکن مقدس.۲. قسمتی از خانۀ اعیان که تحت حمایت مرد بوده است و اهل و عیال وی در آن اقامت داشتند؛ اندرونی؛ حرمسرا.۳. [مجاز] همسر یا دختران مرد که در اندرونی زندگی میکنند.۴. [قدیمی، مجاز] کعبه.
-
بست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bast ۱. مقدار کمی از تریاک که یک بار روی حقۀ وافور بچسبانند و دود کنند.۲. (بن ماضی بستن) = بستن۳. بسته (درترکیب با کلمات دیگر): داربست، چوببست.۴. [منسوخ] جایی که کسی از ترس به آنجا پناه ببرد که نتوانند او را دستگیر کنند، مانند اماکن مقدس و خان...