کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امادگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آمادگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āmādegi آماده و مهیا بودن: ◻︎ آن جهان صورت شود آن مادگی / هرکه در مردی ندید آمادگی (مولوی: ۹۲۰).
-
واژههای همآوا
-
آمادگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āmādegi آماده و مهیا بودن: ◻︎ آن جهان صورت شود آن مادگی / هرکه در مردی ندید آمادگی (مولوی: ۹۲۰).
-
جستوجو در متن
-
تهیؤ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahayyo' ۱. آماده شدن.۲. آمادگی.
-
آمایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āmāyeš ۱. آراستگی.۲. آمادگی؛ آماده کردن.۳. بررسی و تحلیل.
-
قابلیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قابلیَّة] qābeliy[y]at ۱. شایستگی؛ سزاواری.۲. آمادگی برای قبول امری یا حالتی؛ استعداد.
-
ساختگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) sāxtegi ۱. چیز جعلی و مصنوعی۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] آمادگی و آراستگی.
-
انعطاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'en'etāf ۱. قابلیت خم و راست شدن به هر سو.۲. برگشتن؛ بازگردیدن.۳. آمادگی برای سازگاری با محیط، دیگران، یا دشواریها.
-
چپیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چبیره، جبیره› [قدیمی] čapire عدهای از مردم که برای کاری در یکجا گرد آیند؛ آمادگی و اجتماع مردم برای کاری؛ جمع؛ جمعیت: ◻︎ بفرمودشان تا چپیره شدند / هزبر ژیان را پذیره شدند (فردوسی: ۲/۵۰).
-
نامزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [مجاز] nāmzad ۱. آنکه برای گرفتن شغلی یا تصدی پستی اعلام آمادگی میکند: نامزد ریاست جمهوری.۲. دختر یا پسر جوانی که برای زناشویی قولوقرار گذاشته باشند.۳. کسی که برای کاری در نظر گرفته شده.
-
چرچر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] čarčar ۱. خوشی.۲. خوشخوراکی.۳. آمادگی اسباب عیش و خوشی.〈 چرچر کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. خوش چریدن؛ خوب خوردن و خوش بودن.۲. مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذرانیدن.
-
پیشنهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišnahād ۱. طرح، نقشه، و آنچه به فکر کسی برسد و برای رسیدگی به نظر شخص دیگر برساند که پس از تصویب و موافقت وی اجرا شود.۲. نامهای که خریدار، فروشنده، پیمانکار، یا داوطلب کاری به کس دیگر یا به مؤسسه یا ادارهای بنویسد و آمادگی و شرایط خود را برا...
-
بسیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹بسیچ، سیچ› basij ۱. (نظامی) آمادگی نیروی نظامی.۲. [قدیمی] اسباب؛ سامان.۳. (اسم) [قدیمی] سازوسامان جنگ: ◻︎ تدبیر ملک را و بسیج نبرد را / برتر ز بهمنی و فزون از سکندری (فرخی: ۳۸۲).۴. (اسم) [قدیمی] قصد؛ اراده.
-
ساخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sāxt ۱. ساختهشده.۲. (اسم مصدر) ساختن.۳. (اسم) ساختار.۴. [قدیمی] یراق و زین اسب؛ سازوبرگ.۵. [قدیمی] سلاح جنگ.〈 ساختوپاخت: [عامیانه، مجاز] قرارداد نهانی بین دو یا چند تن برای انجام دادن کاری؛ بندوبست.〈 ساختوساز:۱. ساخته و آماد...