کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اماده کردن(برای) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آماده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āmāde مهیا؛ ساخته؛ بسیجیده.
-
جستوجو در متن
-
آشتی پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āštipazir ۱. کسی که آماده برای آشتی کردن است.۲. قابل صلحوسازش.
-
خودسازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xodsāzi ۱. آماده کردن خود را برای انجام کاری.۲. [قدیمی، مجاز] ریاکاری.
-
تماشاخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (تئاتر) tamāšāxāne عمارتی که برای بازی کردن بازیگران و نمایش دادن حرکات هنرپیشگان آماده شده باشد؛ جایی که افسانه و داستانی را بهوسیلۀ هنرپیشگان نمایش بدهند و مردم برای تماشا بروند؛ تئاتر.
-
روبه راه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] ruberāh ۱. منظم و مرتب؛ درست.۲. آماده برای کار؛ آماده؛ مهیا.〈 روبهراه شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. آمادۀ سفر شدن.۲. آمادۀ کار شدن.۳. راست آمدن کار؛ سروسامان یافتن کار.〈 روبهراه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز...
-
تعیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'ayyoš ۱. زندگی کردن.۲. خوش گذراندن.۳. اسباب معیشت ساختن؛ کوشش برای آماده کردن وسایل زندگانی.
-
توطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavatton ۱. وطن اختیار کردن؛ شهری را وطن خود قرار دادن.۲. [قدیمی] جا گرفتن.۳. [قدیمی] خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن.
-
استعداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'este'dād ۱. توانایی ذهنی و فطری برای انجام دادن یا فراگرفتن کاری.۲. [قدیمی] مهیا کردن؛ آماده کردن.۳. [قدیمی] مهیا شدن؛ آماده شدن.۴. [قدیمی] افراد و تجهیزات جنگی.
-
مانور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: manoeuvre] mānovr ۱. (نظامی) تمرین عملیات جنگی برای آمادهسازی نیروها و نمایش میزان توانایی آنان؛ رزمایش.۲. به کارگیری ترفندهای زیرکانه برای انجام رساندن کاری.۳. [عامیانه، مجاز] خودنمایی کردن.
-
حروف چین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] horufčin کارگر چاپخانه که مطالب کتاب، روزنامه، و سایر مطالب نوشتنی را با حروف سربی میچیند و برای چاپ کردن آماده میسازد.
-
تفرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafarroq ۱. از کاری فارغ شدن؛ دست از کار کشیدن.۲. برای کاری آماده شدن.۳. در امری جهد کردن.
-
روده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اورود، اوروت، رود، رودگ› [قدیمی] rude ۱. مرغ سربریده و پَرکَنده.۲. گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند.۳. درخت برگریخته.
-
کاردی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کارد) [عامیانه، مجاز] kārdi ۱. قطعهقطعه.۲. زخمی.۳. ویژگی میوهای که هستۀ آن بهراحتی جدا نمیشود.〈 کاردی کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]١. زدن ضربههای پیوسته با کارد به قطعۀ گوشت جهت آماده ساختن آن برای کباب.٢. زخمی کردن...
-
سنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) sangar دیوار، گودال، یا برآمدگی خاک، سنگ، یا شاخۀ درخت که سربازان هنگام جنگ برای خود درست میکنند و در پناه آن قرار میگیرند تا از تیراندازی دشمن آسیب نبینند؛ پناهگاه؛ جانپناه.〈 سنگر بستن: (مصدر لازم) (نظامی) ساختن سنگر؛ آماده کرد...