کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الفصفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] safar ۱. ماه دوم از سال قمری، پس از محرم و پیش از ربیعالاول.۲. (پزشکی) [قدیمی] = یرقان۳. [قدیمی] گرسنگی.
-
صفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sefr ۱. (ریاضی) عددی به شکل «۰ یا . » که با قرار دادن آن در طرف راست عددی، آن را دهبرابر میکند.۲. (صفت) [مجاز] نو؛ کارنکرده: ماشین صفر.۳. (نجوم) [قدیمی] = حَمَل
-
صفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] so(e)fr (شیمی) [قدیمی]۱. زر؛ طلا.۲. مس.۳. روی.
-
الف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: آلاف و اُلوف] [قدیمی] 'alf ۱. هزار؛ ۱۰۰۰.۲. (اسم) در دورۀ نادرشاه، پنجهزار تومان.
-
الف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از عبری] 'alef نام حرف «ا» در الفبای فارسی. Δ به سبب شکل آن شاعران قامت معشوق را در راستی به آن تشبیه میکنند: ◻︎ از همه ابجد بر میم و الف شیفتهایم / که به بالا و دهان تو الف ماند و میم (فرخی: ۲۴۶).〈 الف کوفی (کوفیا...
-
الف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'elf = الفت
-
الف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) 'alef نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف. Δ در حساب ابجد: «۱».
-
الف داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [عامیانه] 'alefdāq خطی که به شکل الف از اثر داغ یا تازیانه در پوست بدن پدید آید.