کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الحال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الحال
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [منسوخ] 'alhāl حال؛ حالا؛ اینهنگام؛ اینوقت؛ ایندم؛ اکنون.
-
واژههای مشابه
-
متوسط الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوسّطالحال] mote(a)vassetolhāl آنکه نه خوب باشد نه بد؛ میانهحال.
-
مجهول الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] majhulolhāl آنکه حالش پوشیده و ناشناخته باشد.
-
فی الحال
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] felhāl هماکنون؛ دردم؛ بیدرنگ؛ فوری.
-
مرفه الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moraffaholhāl ۱. آنکه در رفاه زندگی میکند؛ آسودهحال.۲. (قید) با آسودگی.
-
مضطرب الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moztarebolhāl پریشانحال؛ سراسیمه.
-
معلوم الحال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ma'lumolhāl کسی که احوال و اعمالش شناخته شده است. Δ بیشتر دربارۀ کسی که به بدی شهرت یافته میگویند.
-
حسب الحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹حسبحال› [قدیمی] hasbolhāl ۱. مطابق حال و وقایع روز.۲. (ادبی) شعری که شاعر در بیان اوضاع و احوال بگوید؛ حَسْبِ حالت.
-
جستوجو در متن
-
حالا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] hālā زمانی که در آن هستیم؛ الحال؛ فیالحال؛ اکنون؛ این زمان.
-
درحال
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] [قدیمی] darhāl فیالحال؛ همان ساعت؛ همان دم؛ همان لحظه.
-
دردم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) dardam درحال؛ فیالحال؛ فوری؛ فوراً؛ بیدرنگ.
-
فارغ البال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ‹فارغبال› [مجاز] fāreqolbāl ۱. آسودهخاطر؛ آسودهدل؛ فارغالحال.۲. (قید) با آسودگی خاطر.
-
حالیا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: حالیّاً] [قدیمی] hāliyā الحال؛ اکنون؛ اینزمان؛ حالا؛ در این وقت: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲)، ◻︎ تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ: ۷۴۰).