کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقیانوسپیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اقیانوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (جغرافیا) 'oqyānus بحر محیط؛ دریای بسیاربزرگ؛ هر یک از پنج پهنۀ گستردۀ آب شور با دریاها و جزیرههای بسیار که به هم متصل هستند و اطراف کرۀ زمین را فرا گرفتهاند.
-
پیما
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پیمودن) ‹پیمای› peymā ۱. = پیمودن۲. پیماینده؛ طیکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جهانپیما، راهپیما، زمینپیما.۳. نوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بادهپیما.۴. (اسم) [قدیمی] واحد اندازهگیری طول، تقریباً معادل دو یا سه گز.
-
باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹بادهپیمای› [قدیمی] bādepeymā ۱. بادهخوار؛ بادهنوش: ◻︎ چو با حبیب نشینی و باده پیمایی / به یاد دار محبان بادهپیما را (حافظ: ۲۴ حاشیه).۲. کسی که بسیار باده بخورد.
-
بادیه پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، فارسی] [قدیمی] bādiyepeymā رونده در بادیه؛ صحراگرد.
-
مرحله پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] marhalepa(e)ymā مرحلهپیماینده؛ طیکنندۀ مراحل.
-
قدح پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] ‹قدحپیمای› [قدیمی، مجاز] qadahpeymā ۱. ساقی.۲. شرابخوار.
-
پیاله پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [یونانی. فارسی] piyālepeymā ۱. آنکه با پیاله باده بخورد.۲. بادهنوش؛ شرابخور؛ پیالهکش.
-
زمین پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹زمینپیمای› [قدیمی] za(e)minpeymā ۱. آنکه روی زمین حرکت میکند و از جایی به جای دیگر میرود؛ جهانگرد.۲. اندازهگیرندۀ زمین.
-
شب پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹شبپیمای› [قدیمی، مجاز] šabpeymā ۱. کسی که در شب راه میرود.۲. آنکه شب را در بیخوابی و بیقراری میگذراند؛ شبزندهدار.
-
راه پیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹راهپیماینده، راهپیمای، رهپیما› rāhpeymā ۱. آنکه به راهی میرود؛ رونده.۲. [قدیمی] مسافر.۳. [قدیمی] تندرو.۴. [قدیمی، مجاز] اسب یا استر تندرو.
-
ره پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rahpeymā = راهپیما