کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقدام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قدم] [قدیمی] 'aqdām = قَدَم
-
اقدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eqdām پیش رفتن در کاری؛ به کاری دست زدن؛ پا پیش گذاشتن در امری.
-
جستوجو در متن
-
محتاط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohtāt کسی که با حزم و احتیاط به امری اقدام کند.
-
تبانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی] tabāni با هم سازش کردن و همدست شدن برای اقدام به امری.
-
مقتحم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqtahem کسی که بیاندیشه به کاری خطرناک اقدام کند؛ بیپروا.
-
مرتکب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mortakeb اقدامکننده به کاری به ویژه کار زشت.
-
تعمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ammod از روی عمد و قصد کاری کردن؛ با علم و اراده به کاری اقدام کردن.
-
مقدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: مقادیم] [قدیمی] meqdām ۱. بسیاراقدامکننده.۲. پیشرونده.۳. دلاور.
-
پیش قدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] pišqadam کسی که جلوتر از دیگری به راهی برود یا به کاری اقدام کند؛ پیشگام.
-
مبادرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبادرَة] mobāderat ۱. اقدام کردن به کاری.۲. [قدیمی] پیشی گرفتن؛ شتاب کردن.
-
ترور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: terreur] (سیاسی) teror اقدام ازپیشطراحیشده برای کشتن مخالفان و یا ایجاد رعب و وحشت در میان مردم.
-
پیش دست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pišdast ۱. پیشکار؛ مددکار؛ معاون.۲. آنکه در امری یا کاری زودتر از دیگری اقدام کند.
-
انتصاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'entesāb ۱. منصوب شدن.۲. برقرار شدن.۳. به کاری اقدام کردن.۴. [قدیمی] برپا خاستن.
-
مباشرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباشَرة] mobāšerat ۱. نظارت کردن.۲. [قدیمی] بهدست خود کاری کردن؛ به نفس خود کاری انجام دادن؛ اقدام به کاری کردن.۳. [قدیمی] جماع کردن.