کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فکر] 'afkār = فکْر
-
جستوجو در متن
-
ذات الصدور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zātossodur ۱. اندیشهها؛ افکار.۲. رازها.۳. حاجتها.
-
خشک مغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xaškdemāqz فاقد توانایی دریافت افکار جدید؛ قشری.۲. یاوهگو.
-
تسلسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasalsol پیوسته شدن؛ پیدرپی شدن؛ به هم پیوسته بودن، مانند زنجیر.〈 تسلسل افکار: = تداعی 〈 تداعی معانی
-
درون نگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] darunnegari ۱. نظر کردن به درون خود.۲. (روانپزشکی) مطالعۀ شخص در افکار و احوال خویش.
-
تداعی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadā'i ۱. (روانشناسی) اصل یا حالتی که افکار و اندیشهها و عواطف و سرگذشتها چنان به هم مربوط میشوند که یکی پس از دیگری در ذهن پدیدار میشوند؛ تسلسل افکار؛ تسلسل خواطر.۲. [قدیمی] یکدیگر را خواندن و گرد آمدن.۳. به یاد آوردن.&lan...
-
چپ رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) čapro[w] ۱. کسی که به راه چپ برود؛ آنکه از راه راست منحرف شود.۲. (سیاسی) تندرو؛ کسی که افکار دست چپی داشته باشد و در طریق مخالفت با رژیم کشور یا سیاست دولت گام بردارد.
-
تحجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahajjor ۱. [مجاز] جانبداری کردن از عقاید و افکار قبلی همراه با نپذیرفتن آرا و اندیشههای نو.۲. [قدیمی] سفت شدن؛ سخت شدن مانند سنگ.۳. [قدیمی] سنگ شدن؛ بهصورت سنگ درآمدن.
-
آزادی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āzādi ۱. آزاد بودن؛ رها بودن از قیدوبند؛ زندانی یا اسیر نبودن.۲. رهایی؛ خلاصی.۳. حق انجام دادن افکار و خواستهها بر اساس ارادۀ خود.۴. جوانمردی.۵. گسستگی از تعلقات؛ وارستگی: ◻︎ نعمتی بهتر از آزادی نیست / بر چنین مائده کفران چه کنم (خا...
-
سبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sabk ۱. طرز؛ روش؛ شیوه.۲. (ادبی) روش یا شیوۀ خاص شاعر یا نویسنده برای بیان مطالب و افکار خود، مانندِ طرز جملهبندی، استعمال الفاظ و ترکیبات، چگونگی تعبیرات، و بیان مضامین: سبْک خراسانی، سبْک عراقی، سبْک هندی.
-
ماسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: masque] māsk ۱. صورتک؛ نقاب.۲. پوشش پارچهای که برای جلوگیری از ورود ذرات معلق در هوا جلوی بینی و دهان قرار میدهند.۳. وسیلهای که برای محافظت از سوختگی در موقع جوشکاری جلوی صورت میگیرند.۴. [مجاز] حالتی که فرد برای پنهان کردن احساسات...