کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افشانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افشانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹فشانده› 'afšānde پراکنده؛ پریشان.
-
جستوجو در متن
-
اشپیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹اشپوخته› [قدیمی] 'ešpixte افشانده؛ ریخته؛ پاشیدهشده.
-
قطره فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹قطرهافشان› (پزشکی) qatrefa(e)šān قطرهفشاننده؛ آنچه مایعی از آن قطرهقطره افشانده شود؛ آنچه از آن قطره فروریزد.
-
منثور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mansur ۱. پراکنده؛ پاشیده؛ افشاندهشده.۲. (ادبی) ویژگی سخن غیر منظوم.
-
دست افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dast[']afšān ۱. [مجاز] در حال رقص و نشاط و دست افشاندن.۲. (صفت مفعولی) [قدیمی] ویژگی بذر یا تخمی که با دست بر زمین افشانده شود.
-
پریشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پریشن، پریش› parišān ۱. پراکنده.۲. افشانده.۳. آشفته.۴. درهمبرهم.۵. شوریده.〈 پریشان شدن: (مصدر لازم)۱. پراکنده شدن.۲. آشفته شدن.۳. مضطرب شدن.〈 پریشان کردن: (مصدر متعدی)۱. پراکنده کردن.۲. آشفته کردن.
-
آگین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āgin ۱. پشم، پنبه، پَر، و امثال آن که درون تشک، بالش، و لحاف را با آنها پر میکنند: ◻︎ بهر آ گینِِ چاربالش اوست / هر پَری کاین کبوتر افشاندهست (خاقانی: ۸۲).۲. (بن مضارعِ آگنیدن) = آگنیدن۳. پُر؛ انباشته؛ آلوده (در ترکیب با کلمۀ دی...