کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افسرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افسرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فسرده› 'afsorde ۱. پژمرده.۲. غمگین.۳. (روانشناسی) مبتلا به افسردگی.۴. [قدیمی] یخبسته.
-
واژههای مشابه
-
دل افسرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، قید) [مجاز] del[']afsorde افسردهدل؛ غمناک؛ اندوهگین؛ دلتنگ.
-
جستوجو در متن
-
بی حضور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] bihozur تنگدل و افسرده.
-
شکسته خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] šekastexāter ملول؛ افسرده؛ آزرده.
-
تنگ دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] tangdel افسرده؛ اندوهگین؛ غمناک.
-
بشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bašam ۱. ملول؛ افسرده.۲. سوگوار.
-
دل تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] deltang تنگدل؛ اندوهگین؛ غمناک؛ افسرده.
-
شخولیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] šaxulide ۱. نالیده.۲. پژمرده؛ افسرده.
-
دژمناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] do(e)žamnāk رنجور؛ دردمند؛ افسرده؛ غمناک؛ اندوهگین.
-
متالم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَٲَلّم] mote(a)'allem ویژگی کسی که از حادثه و پیشامدی افسرده و دردمند باشد؛ دردمند؛ دردناک.
-
پژمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پژمریدن› pažmordan ۱. افسرده شدن؛ اندوهگین شدن.۲. در هم کشیده و پلاسیده شدن؛ پژمرده شدن.
-
پژمرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pažmorde ۱. [مجاز] افسرده؛ اندوهگین.۲. پلاسیده؛ پژمریده.
-
پژولاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pažulānande ۱. افسردهکننده.۲. رنجهکننده.