کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افزون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آس افزون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ās[']afzun = آسیازنه
-
جستوجو در متن
-
تکثیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taksir زیاد کردن؛ بسیار کردن؛ افزودن؛ افزون کردن.
-
تزیید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazyid زیاد کردن؛ افزون کردن.
-
افزودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فزودن، افزاییدن، فزاییدن› 'afzudan ۱. زیاد کردن؛ زیاده کردن؛ بیشتر کردن.۲. (مصدر لازم) بیشتر شدن؛ افزون شدن.
-
افزایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'afzāyeš ۱. افزونی.۲. افزون کردن.۳. افزون شدن.
-
زید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zeyd ۱. افزون شدن.۲. افزون کردن.۳. (اسم) نامی از نامهای مردان.
-
نمو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نموّ] no(e)mov[v] رشد کردن؛ بزرگ شدن؛ گوالیدن؛ افزون شدن.
-
انما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انماء] [قدیمی] 'enmā ۱. نمو دادن؛ گوالانیدن.۲. افزون کردن.۳. فاش کردن سخن.
-
تمرن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamarron ۱. افزون شدن یا افزونی کردن بر کسی.۲. خوی گرفتن بر چیزی.
-
تفضل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafazzol ۱. افزون شدن.۲. برتری یافتن.۳. نکویی کردن.۴. لطف و مهربانی.
-
استزادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استزادَة] [قدیمی] 'estezādat ۱. زیادهخواهی؛ افزونطلبی.۲. گله کردن؛ گلهگزاری.۳. دلآزردگی؛ رنجش.
-
تکاثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takāsor ۱. افزون شدن؛ فراوان شدن.۲. [قدیمی] بر بسیاری مالوثروت به یکدیگر فخر کردن و بالیدن.۳. (اسم) صدودومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸ آیه.
-
غالب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qāleb ۱. غلبهکننده؛ چیرهشونده.۲. چیره؛ پیروز.۳. افزون؛ بسیار؛ فراوان.۴. قسمت بیشتر چیزی.〈 غالب آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 غالب شدن〈 غالب اوقات: (قید) بیشتر اوقات.〈 غالب شدن: (مصدر لازم) غلبه کردن؛ چیره شدن؛ پی...
-
بس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: vas] bas ۱. بسیار؛ افزون: ◻︎ بسم حکایت دل هست با نسیم سحر / ولی به بخت من امشب سحر نمیآید (حافظ: ۴۸۴).۲. کافی؛ تمام: همینقدر بس است.۳. (قید) فقط: ◻︎ نیاساید اندر دیار تو کس / چو آسایش خویش جویی و بس (سعدی۱: ۴۲).۴. (شبه جمله) بس کن؛ ب...