کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آفریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'afaride خلقشده؛ مخلوق؛ کسی که از نیستی به هستی آمده.
-
واژههای همآوا
-
آفریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'afaride خلقشده؛ مخلوق؛ کسی که از نیستی به هستی آمده.
-
جستوجو در متن
-
دهلیزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dehlize = دهلیز: ◻︎ در این دهلیزۀ تنگآفریده / وجودی دارم از سنگ آفریده (نظامی۲: ۲۲۴).
-
برایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِِ بَریَّه] [قدیمی] barāyā خلایق؛ آفریدهشدگان.
-
مخلوقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maxluqāt مجموعۀ موجودات آفریدهشده.
-
انام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹آنام› [قدیمی] 'anām ۱. مردم.۲. مخلوقات؛ آفریدهشدگان.
-
کرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) karde ۱. انجامیافته.۲. [قدیمی] مخلوق؛ آفریده.
-
مخلوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] maxluq ۱. [مقابلِ خالق] آفریدهشده؛ ساختهشده.۲. (اسم) انسان.
-
موجود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوجود، مقابلِ معدوم] mo[w]jud ۱. بهوجودآمده؛ هستشده؛ آفریدهشده.۲. (صفت) وجوددارنده.
-
خلیقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خلیقَة، جمع: خَلائِق] [قدیمی] xaliqe ۱. خوی؛ طبیعت؛ سرشت.۲. آنچه خداوند آفریده؛ مخلوق.۳. مردم.
-
آفرید
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ آفریدن) 'āfarid ۱. = آفریدن۲. آفریده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بهآفرید، دادآفرید، گردآفرید، ماهآفرید.
-
خدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvatāy] ‹خدای› xodā ۱. آنکه همۀ موجودات و کائنات را آفریده و معبود یکتا است؛ الله؛ خداوند.۲. صاحب و مالک.۳. [قدیمی] فرمانروا؛ امیر؛ حاکم؛ پادشاه.
-
آدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از عبری] 'ādam ۱. (زیستشناسی) انسان. Δ دراصل، بنابر روایات، نام نخستین انسان آفریدهشده است: ◻︎ در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضهٴ دارالسلام را (حافظ: ۳۰).۲. خدمتکار مرد؛ نوکر.۳. کسی که دارای ویژگیهای ان...