کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'aqlab ۱. غالبتر؛ چیرهتر.۲. بیشتر.۳. (قید) بیشتر اوقات.
-
جستوجو در متن
-
لیوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) livān ظرفی چینی، پلاستیکی، فلزی، اغلب استوانهای که برای نوشیدن مایعات به کار میرود.
-
سگ ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sagmāhi نوعی ماهی دریایی که اغلب عظیمالجثه، دارای بدن کشیده و دم دوشاخه هستند.
-
غالبا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] qāleban ۱. اغلب اوقات.۲. بیشتر؛ اکثراً: کتابهایش غالباً به زبان آلمانی نوشته شده.
-
فرویدیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: freudisme] (روانشناسی) feroydism مکتب روانشناسی که در تجزیه و تحلیل مسائل روانی، ریشۀ اغلب بیماریهای روانی را ناکامی جنسی میداند.
-
پالئوژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: paléogène] (زمینشناسی) pāle'ožen دو دورۀ ائوسن و الیگوسن از دوران سوم زمینشناسی که اغلب کوهها در این دوره بهوجود آمده، و اجسام فسیلشدۀ جانوران بزرگ از این دوره باقی مانده است.
-
چل تکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹چهلتکه› čeltekke ۱. پارچهای که از تکههای رنگارنگ دوخته شده باشد.۲. نوعی توپ که از تکههای مختلف تشکیل شده است و اغلب در فوتبال مورد استفاده قرار میگیرد.
-
شیشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیشاک› (زیستشناسی) [قدیمی] šišak گوسفند نر ششماهه یا یکساله: ◻︎ گرگ اغلب آنگهی گیرا بُوَد / کز رمه شیشک به خود تنها رود (مولوی: ۸۶۷).
-
مداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مِداد] me(a)dād ۱. نوعی قلم که مغز آن با سرب سیاه یا مواد دیگر به رنگهای مختلف ساخته میشود و با آن مینویسند.۲. [قدیمی] مایعی اغلب سیاهرنگ که از دوده و امثال آن تهیه و در نوشتن از آن استفاده میشود؛ مرکّب.
-
دون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] dun ۱. پست؛ سفله؛ فرومایه؛ خسیس.۲. [مقابلِ فوق] [قدیمی] پایین و فرود.۳. [قدیمی] غیر؛ سوا؛ جز. Δ در این صورت لازمالاضافه است و در فارسی اغلب حرف با در اول آن درمیآورند و «بدونِ» میگویند.
-
ویتامین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vitamine] (زیستشناسی) vitāmin ترکیبات آلی مختلفی که در اغلب مواد غذایی وجود دارد و به دلیل نقش موثر در فرایندهای سوختوساز بدن، کمبود هر یک از آنها میتواند موجب ضعف و سستی و گاه بیماری شود.
-
ارجوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ارجوزَة] 'orjuze ۱. کتاب منظومی که بیشتر در قالب مثنوی سروده میشد و اغلب شامل موضوعاتی خاص، مانند پزشکی و منطق بوده است.۲. سخنان مفاخرهآمیز که معمولاً در میدان جنگ ادا میشود؛ رجز.۳. (موسیقی) گوشهای در دستگاه چهارگاه؛ رجز.
-
اسیداوریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acide urique] (شیمی) 'asid[']urik نوعی ترکیب آلی حلال در آب گرم که از ترکیب اوره با اکسیژن تولید میشود و در ادرار انسان و اغلب حیوانات وجود دارد و ازدیاد آن در خون باعث ابتلا به نقرس میشود؛ اوریک اسید.
-
آلکالوئید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: alcaloïde] ‹الکلوئید› (زیستشناسی) 'ālkālo'id مادۀ آلی مرکب از کربن و هیدروژن و نیتروژن و گاهی اکسیژن که از بعضی گیاهها استخراج میشود. دارای خواص بازها و اغلب اقسام آن از سمهای مهلک است، مانند استرکنین، بروسین، آتروپین، کوک...