کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعراض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعراض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عَرَض] (فلسفه) 'a'rāz = عَرَض
-
اعراض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'rāz ۱. روی برگردانیدن؛ رخ برتافتن.۲. دوری کردن؛ پرهیز کردن؛ پرهیز کردن از چیزی.
-
جستوجو در متن
-
روبرگردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه، مجاز] rubargardān آنکه از کسی یا چیزی اعراض میکند؛ روگردان.
-
روگردان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] rugardān آنکه از چیزی گریزان و نسبت به آن بیعلاقه است؛ روگرداننده؛ اعراضکننده؛ نافرمان.
-
الهامیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الهامیَّة] 'elhāmiy[y]e فرقهای از متصوفه که در پارهای عقاید با قرامطه توافق دارند و از قرائت قرآن و آموختن آن اعراض کنند.
-
برگردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹بردیدن› bargardidan ۱. برگشتن؛ واپس آمدن؛ بازآمدن؛ مراجعت کردن.۲. خلاف کردن؛ اعراض کردن؛
-
زهادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (مصدر) [عربی: زهادة] [قدیمی] zahādat ۱. زاهد شدن؛ پارسایی کردن؛ زهد ورزیدن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.۲. اعراض از چیزی و بیاعتنایی به آن.
-
زهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zohd ۱. نخواستن چیزی و ترک کردن آن.۲. اعراض کردن از دنیا و به عبادت پرداختن؛ بیاعتنایی به دنیا؛ پرهیزکاری؛ پارسایی.
-
تخلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxalli ۱. (فقه) خالی کردن شکم از مدفوع یا ادرار.۲. (تصوف) اعراض از آنچه بنده را از عبادت باز دارد؛ عزلت و گوشهنشینی برای عبادت.۳. [قدیمی] تنها شدن.۴. [قدیمی] در خلوت شدن؛ خلوت گزیدن.
-
صفح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: صِفاح] [قدیمی] safh ۱. رو برگرداندن؛ اعراض کردن.۲. درگذشتن از گناه کسی.۳. (اسم) کنارۀ هر چیزی؛ جانب.۴. (اسم) کنار و پهلوی شخص.۵. (اسم) رخسار.۶. (اسم) پهنای شمشیر.
-
اضراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezrāb ۱. (ادبی) در بدیع، اعراض از ماقبل و توجه به مابعد با استعمال لفظ بل، مانندِ: ای میوۀ دل من لا بل دل / وی آرزوی جانم لا بل جان، و مانندِ این بیت: عارضش باغی دهانش غنچهای / بل بهشتی در میانش کوثری.۲. [قدیمی] اقامت کردن؛ مق...
-
تصوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tasavvof ۱. طریقه و مسلکی که پیروان آن به احتراز از خواهشهای نفسانی و اعراض از ماسویاللّه دلالت میشوند. اهل تصوف برای رسیدن به حقیقت باید ریاضتهایی تحمل کنند و مراحلی به نام مراحل سلوک را بپیمایند و پیر یا مرشد آنان را در پیمودن این ...
-
رخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rox ۱. یک طرف صورت از زیر چشم تا چانه؛ روی؛ چهره.۲. [قدیمی] هریک از برجستگیهای دو طرف صورت؛ گونه.۳. [قدیمی] سوی؛ طرف؛ جانب.۴. [قدیمی] عنان اسب.〈 رخ دادن: (مصدر لازم) روی دادن؛ به وقوع پیوستن امری.〈 رخ گرداندن (مصدر لازم) ‹رخ گردانی...
-
رهرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹راهرو› rahro[w] ۱. آنکه به راهی میرود؛ رونده؛ راهرونده.۲. (تصوف) [مجاز] سالک؛ زاهد؛ مرید.۳. [قدیمی] مسافر.〈 رهرو ازل: (تصوف) [مجاز] سالک؛ طالب حق.〈 رهرو آخرت: [قدیمی، مجاز] کسی که از دنیا اعراض کرده و روی به آخرت دارد....