کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتماد (کردن) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اتکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ettekāl کار خود را به کسی واگذاشتن و به او اعتماد کردن؛ توکل کردن.
-
توثیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوثیق] [قدیمی] to[w]siq ۱. محکم کردن؛ استوار کردن.۲. ثقه معرفی کردن؛ کسی را ثقه دانستن و به او اعتماد کردن.
-
تعویل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'vil ۱. به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن.۲. اعتماد و تکیه کردن.
-
ممالحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ممالَحة] [قدیمی] momālehat ۱. با هم نانونمک خوردن.۲. به هم اعتماد کردن.
-
وکالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وکالة] vekālat ۱. (حقوق) تفویض و واگذاری کاری به کسی و اعتماد کردن به او.۲. شغل وکیل؛ وکیلی.
-
اعتبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tebār ۱. اعتماد.۲. قدر؛ منزلت.۳. آبرو.۴. (اقتصاد) حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول.۵. راستی؛ درستی.۶. [قدیمی] چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن.۷. [قدیمی] چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن.۸. [قدیمی] ع...
-
اعتداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'tedād ۱. متعدد شدن؛ به شمار آمدن.۲. در شمار آوردن.۳. اعتنا کردن و اهمیت گذاشتن به چیزی.۴. پشتگرمی؛ اعتماد.۵. عده نگه داشتن.۶. (اسم) آنچه در تصرف یا مالکیت کسی است.
-
استوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: hōstubār, astōbar] ‹ستوار› 'ost[o]vār ۱. محکم؛ پایدار؛ پابرجا؛ سخت: ◻︎ تا نکنی جای قدم استوار / پای منه در طلب هیچ کار (نظامی۱: ۷۰).۲. راست و درست.۳. امین؛ مورد اعتماد.۴. (اسم) (نظامی) درجهداری که دارای درجهای بالاتر از گروهبانیک...