کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'atrāf ۱. [جمعِ طَرَف] = طَرَف۲. [جمعِ طَرف] [قدیمی] = طَرف
-
جستوجو در متن
-
بنان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) banān انگشتان؛ سرانگشتان؛ اطراف انگشتان.
-
گرداگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گردبرگرد› gerdāgerd دوروبر چیزی؛ اطراف؛ جوانب.
-
گردگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گردگه› [قدیمی] ge(o)rd[e]gāh اطراف کمر؛ تهیگاه؛ کمر.
-
محاط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohāt ویژگی چیزی که اطراف آن گرفته شده؛ احاطهشده.
-
حومه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَومَة] hume, ho[w]me نواحی اطراف و پیرامون شهر یا هر جای دیگر.
-
فرورفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) foruraftegi جایی که از اطراف خود پستتر باشد؛ گودی.
-
ارجا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ارجاء، جمعِ رجاء] [قدیمی] 'arjā ۱. نواحی؛ اطراف.۲. کنارهها.
-
هبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] habir زمین پست و هموار که اطراف آن بلند باشد.
-
بانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāne جای روییدن مو در اطراف آلت تناسلی؛ موی زهار.
-
گریبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: girīv-pān مرکب از girīv (= گردن) + pān (ادات محافظت)] ‹گریوان› ge(a)ribān آن قسمت از جامه که اطراف گردن را میگیرد؛ یخۀ جامه.
-
فتح نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] fathnāme نامهای حاوی خبر پیروزی که به اطراف کشور فرستاده میشد.
-
پیرامون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pērāmūn] ‹پیرامن› pirāmun اطراف و دوروبر کسی یا چیزی یا جایی؛ گرداگرد؛ دوروبر؛ دورتادور؛ گردبرگرد.
-
پیش ناف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pišnāf گوشت اطراف ناف گاو یا گوسفند؛ عضلات شکم.