کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطاق کوچک زیر شیروانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باگره› [قدیمی] bāq[e]re ورم غده؛ برآمدگی کوچک در بدن؛ هریک از غدههای متورم زیر پوست.
-
ذره بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) zarrebin عدسی کوچک که چیزهای ریز در زیر آن درشت دیده میشود و برای خواندن خطهای ریز و دیدن برخی چیزهای ریز به کار میرود.
-
فرو
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) foru ۱. پایین، زیر، درون (در ترکیب با کلمۀ دیگر): فروافتادن، فروخوردن.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] پایین.۳. (صفت) [قدیمی] حقیر؛ پست؛ کوچک.
-
پروستات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: prostate] (زیستشناسی) po(e)rostāt غدۀ کوچک مخروطیشکلی در زیر مثانۀ مردان که مجرای منی از آن عبور میکند و مایع لزج سفیدرنگی را ترشح میکند؛ وذی.
-
زیردریایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zirdaryāy(')i کشتی کوچک جنگی که هم روی آب و هم زیر آب حرکت میکند و کشتیهای دشمن را با پرتاب کردن اژدر غرق میکند؛ تحتالبحری.
-
ساردین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sardine] (زیستشناسی) sārdin نوعی ماهی دریایی کوچک فلسدار به رنگ سبز تیره که زیر شکمش سفید است و بیشتر برای ساختن کنسرو صید میشود.
-
نوچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) no[w]če ۱. جوان؛ نوجوان.۲. (اسم) [مجاز] پهلوان کوچک یا تازهکار.۳. (اسم) (ورزش) ورزشکاری که در ورزشهای باستانی زیر دست پهلوان بزرگ ورزش میکند.
-
نعلبکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مرکب از نعل+ ک (علامت تصغیر)] ‹نعلکی، نعلک› na'lbe(a)ki ظرفی شبیه بشقاب کوچک از جنس بلور یا چینی که زیر استکان یا فنجان میگذارند.
-
سرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: seringue] (پزشکی) sorang تلمبۀ کوچک شیشهای یا فلزی یا پلاستیکی با سوزن توخالی که بهوسیلۀ آن داروی مایع را در زیر پوست یا میان رگ داخل میکنند.
-
آبدزدک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābdozdak ۱. (زیستشناسی) حشرهای قهوهایرنگ با بالهای کوچک و پاهای تیز که بهوسیلۀ آن سوراخهایی در زیرزمین حفر میکند و به ریشۀ گیاهان آسیب میرساند. شبها بیرون میآید و خوراکش حشرات ریز و کرمهای زیر خاک است؛ خاکسنبه؛ زمینسنبه.۲. (...
-
قرقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) qerqi پرندهای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، بسیارچالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر، و سایر پرندگان کوچک است. رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکههای حنایی؛ قوش؛ بازک؛ بازکی؛ باشه.
-
پرستو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parastuk] ‹پرستوک، پرستک، فرستوک، فراشتوک› (زیستشناسی) parastu پرندهای کوچک و مهاجر با بالهای دراز و نوکتیز، دم دوشاخه، و پرهای سیاه که زیر سینهاش خاکستری یا حناییرنگ است. بیشتر در سقف خانهها لانه میگذارد و حشراتی از قبیل مگس و ...
-
جک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: jack] jak ۱. دستگاه کوچک اهرمی که برای بالا بردن و بالا نگاهداشتن چیزهای سنگین از قبیل ماشینها و اتومبیلها هنگام تعمیر یا عوض کردن ادوات آنها در زیر ماشین میزنند.۲. وسیلهای در موتورسیکلت و دوچرخه برای ایستاده نگهداشتن آن در هنگ...
-
دارکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دراکو، دارتوک› (زیستشناسی) dārkub پرندهای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد، و سبز که با پنجههای خود به تنه و شاخههای درخت میچسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون میآورد و میخورد؛ داربر؛ دارشکنک؛ دارسنب؛ درختسنبه.
-
بیدستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ویدستر، بادستر› (زیستشناسی) [قدیمی] bidastar حیوانی پستاندار، از راستۀ جوندگان با سر گِرد، گوشهای کوچک، پاهای پردهدار، دم پَهن، پوست لطیف، و موهای خرمایی که در آب بهخوبی شنا میکند و در کنار رودخانهها بهطور دستهجمعی خانههای محکم دو طبق...