کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضافی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اضافَة) [عربی: اضافیّ] 'ezāfi بیش از میزان مورد نیاز؛ زائد.
-
جستوجو در متن
-
رله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: relais] rele ۱. دستگاهی برای داخل کردن جریان اضافی در جریان ضعیفتر.۲. صفت [عامیانه، مجاز] مرتب.
-
اضافه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [عامیانه] 'ezāfekāri ۱. کار کردن کارمند یا کارگر بیش از چند ساعتی که برای کار در روز معین شده.۲. (اسم) پولی که بابت این کار اضافی به کارمند یا کارگر داده میشود.
-
فزونی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) fozuni ۱. افزونی؛ فراوانی؛ بسیاری.۲. [مجاز] برتری.۳. (صفت) [قدیمی] زیادی؛ اضافی؛ مازاد.۴. [قدیمی، مجاز] حرص.
-
فضله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فضلَة، جمع: فَضَلات] fa(o)zle ۱. سرگین جانوران.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] زیادی؛ اضافی.۳. [قدیمی] باقیمانده از هرچیز؛ بازمانده.
-
یدکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به یدک) [ترکی. فارسی] yadaki ١. ابزار یا قطعهای اضافی که هرگاه ابزار یا قطعهای مشابه خراب شود میتوان بهجای آن کار گذاشت.٢. (اسم) یدک.
-
سرمایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarmāye ۱. (اقتصاد) پول یا کالایی که اساس کسب و تجارت قرار بدهند.۲. (اقتصاد) پولی که در اصل به بهای چیزی داده شده که هرگاه بیشتر از آن فروخته شود، مبلغ اضافی سود خواهد بود.۳. دارایی و ثروت و آنچه کسی از نقد و جنس دارد.۴. [مجاز] اصل و مایۀ چیزی.
-
اش
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: aš] 'aš ۱. ضمیر متصل مفرد غایب بهمعنیِ او، بهصورت مفعولی: خواندش، بردش.۲. ضمیر اضافی که در بعضی کلمات همزۀ آن ساقط میشود: کتابش، چشمش. اگر کلمه به های غیرملفوظ ختم شود همزه باقی میماند: اندیشهاش، خانهاش. اگر به کلمهای ملحق ش...