کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصل دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصل دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'asldār بااصلونسب؛ اصیل؛ نجیب.〈 اصلداران (اصلداران پاک): [قدیمی]۱. مردمان پارسا و مقدس.۲. انبیا و اولیا.
-
واژههای مشابه
-
اصل پاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] 'aslpāk اصیل؛ نجیب.
-
اصل کاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [عامیانه] 'aslekāri ۱. = اصل 〈 اصل کار۲. (صفت نسبی) اصلی.
-
پاک اصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] pāk[']asl پاکنژاد؛ پاکگوهر؛ نجیب.
-
جستوجو در متن
-
طامات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طامّات] [قدیمی] tāmāt ۱. [جمعِ طامَّة] = طامه۲. (تصوف) اوراد و کرامات سالکان.۳. (تصوف) سخنان بیاصل و پریشان برخی صوفیان: ◻︎ به صدق و ارادت میان بسته دار/ ز طامات و دعوی زبان بسته دار (سعدی۱: ۵۵).