کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصلاح کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اصلاح پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'eslāhpazir قابل اصلاح؛ چارهپذیر.
-
اصلاح طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی] (سیاسی) 'eslāhtalab خواهان تغییرات اساسی در امور کشور به منظور بهبود اوضاع؛ رفرمیست؛ طرفدار اصلاحات. = اصلاحات
-
جستوجو در متن
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ram[m] اصلاح کردن؛ نیکو کردن؛ اصلاح کردن و درست کردن خرابی بنا یا چیز دیگر.
-
ترمیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarmim مرمت کردن؛ اصلاح کردن خلل یا خرابی چیزی.
-
تنقیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanqih ۱. پاکیزه کردن؛ خالص کردن.۲. اصلاح کردن و پاکیزه کردن کلام از عیبونقص.
-
تهذیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahzib ۱. پاکیزه کردن؛ خالص کردن.۲. اصلاح کردن شعر یا نثر از عیبونقص.۳. پاکیزه کردن اخلاق.
-
ترقیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarqih ۱. اصلاح کردن مال.۲. اصلاح معیشت.۳. تیمار داشتن.
-
مرمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مرَمّة] mare(a)mmat ۱. تعمیر کردن؛ اصلاح کردن بنا یا چیز دیگر.۲. [قدیمی، مجاز] بهبود بخشیدن.
-
آرایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ārāyešgāh جای آرایش کردن خانمها یا اصلاح سر و صورت آقایان.
-
سمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] saml ۱. کندن چشم کسی؛ کور کردن.۲. پاککردن حوض از گلولای.۳. اصلاح کردن میان مردم.
-
تدارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadārok ۱. تهیه کردن؛ آماده ساختن.۲. [قدیمی] رسیدن چیزی به چیزی.۳. [قدیمی] عوض چیزی را فراهم کردن.۴. [قدیمی] خبط و اشتباهی را دریافتن و اصلاح کردن.۵. [قدیمی] تلافی کردن.
-
تنبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [مجاز] tanbih ۱. هوشیار ساختن؛ آگاه کردن کسی بر امری.۲. مجازاتی به منظور اصلاح و تربیت.
-
طنز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tanz ۱. (ادبی) شیوۀ ادبی که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب بهصورت خندهآوری نمایش داده میشوند.۲. طعنه؛ سرزنش.〈 طنز زدن: (مصدر لازم) = 〈 طنز کردن〈 طنز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] طعنه زدن؛ مسخره کردن.
-
طرازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [معرب، فارسی] [قدیمی] ta(e)rāzidan ۱. آرایش دادن؛ آراستن.۲. نظموترتیب دادن؛ اصلاح کردن: ◻︎ رخ دولت بفروز، آتش فتنه بنشان / دل حکمت بزدای آلت ملکت بطراز (منوچهری: ۵۲). ٣. آماده کردن.