کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشک شور و گرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اشک آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'ašk[']āvar آنچه باعث گریه یا ریزش اشک میشود: گاز اشکآور.
-
اشک بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'aškbār ۱. اشکریز؛ گریان.۲. ویژگی چشم که همواره اشک میریزد.۳. کسی که پیدرپی گریه میکند.
-
اشک باری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'aškbāri اشک باریدن؛ اشک ریختن؛ گریستن.
-
اشک فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'aškfešān اشکبار؛ اشکریز.
-
جستوجو در متن
-
شورابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šurābe ۱. شوراب؛ آب شور؛ آبی که نمک داشته باشد و طعمش شور باشد.۲. اشک چشم.
-
نمک قلیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (شیمی) namakeqalyā جسمی سفیدرنگ، متبلور، و شور که در مجاورت هوا رطوبتش برطرف و شکفته می شود. در آب گرم حل میشود و در طب، شیشهگری، و صابونپزی استعمال میشود.
-
شور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) šur ۱. آشوب؛ غوغا؛ فریاد.۲. فتنه.۳. هیجان؛ آشفتگی.〈 شوروغوغا:۱. آشوب و غوغا؛ فریاد و فغان.۲. هیجان و آشفتگی؛ هیاهو.
-
اجاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ojāj شور و تلخ.
-
اخروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خروش› [قدیمی] 'oxruš شور و غوغا.
-
کنکاشستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی. فارسی] [قدیمی] kankāšestān جای شور و مشورت؛ مجلس شورا.
-
گرم نفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] garmnafas آنکه نفس گرم و دمی گیرا دارد.
-
گرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: garm] garm ۱. [مقابلِ سرد] دارای حرارت: آب گرم.۲. بهوجود آورندۀ گرما: پتوی گرم.۳. (صفت، قید) [مجاز] بامحبت و صمیمیت: سلامِ گرم.۴. [عامیانه، مجاز] پرهیجان؛ باشور و نشاط: مجلس گرم.۵. [مجاز] مطلوب؛ دلنشین: صدای گرم.۶. ویژگی رنگی که القاکن...
-
جامه دران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jāmedarān ۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای شور، همایون، و افشاری. Δ گویند از ساختههای نکیسا بوده و آن را چنان مینواخته که حضار از شور و هیجان جامه بر تن میدراندند: ◻︎ مطرب، به نوایی ره ما بیخبران زن / ما جامهدرانیم ره جامهدران زن (...
-
شغب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] šaqab ۱. شور و غوغا.۲. فتنه و آشوب.