کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شکل] 'aškāl = شِکل
-
اشکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eškāl ۱. پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن؛ دشواری؛ سختی و پیچیدگی کاری یا امری.۲. (اسم) مسئله.۳. (اسم) عیب؛ نقص.
-
اشکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: شکال] [قدیمی] 'eškāl ریسمانی که به چهار دست و پای ستور میبستند؛ پایبند ستور: ◻︎ خاطر آرد بس شکال اینجا ولیک / بگسلد اشکال را استور نیک (مولوی۱: ۳۸۸).
-
واژههای مشابه
-
اشکال تراش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'eškāltarāš کسی که از هر کاری اشکال میگیرد؛ آنکه امری را دشوار سازد و سختگیری و بهانهجویی کند.
-
اشکال تراشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'eškāltarāši مشکل ساختن امری؛ سختگیری در کاری؛ بهانهجویی و ایرادگیری.
-
جستوجو در متن
-
هذلولی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، اسم) [عربی. فارسی] (ریاضی) hozluli از اشکال هندسی.
-
هندسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: handačak (= اندازه)] (ریاضی) hendese علمی که دربارۀ اشکال و ابعاد و اندازهگیری بحث میکند.
-
گربه رقصانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] gorberaqsāni ادا و اطوار درآوردن و اشکالتراشی کردن در انجام دادن کاری؛ گربه رقصاندن.
-
گلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gelim نوعی فرش که با نخ پنبهای یا پشمی، بر روی دار و معمولاً طرح آن اشکال هندسی دارد.
-
عقله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقلَة] [قدیمی] 'oqle ۱. بند؛ بندی که بر دست یا پا ببندند.۲. از اشکال رَمل.
-
زبان شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) zabānšenāsi علمی که دربارۀ زبانهای مختلف، چگونگی ساختمان و اصوات و اشکال هر یک، و ارتباط میان آنها بحث میکند.
-
معرق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'arraq هنری که در آن تکههای ریزریز چوب، کاشی، فلز، پارچه و مانند آن را به اَشکال گوناگون کنار هم میچسبانند.
-
دردسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dardesar ۱. دردی که در سر پیدا شود.۲. [مجاز] زحمت و رنج و اشکال که کسی برای دیگری فراهم کند.