کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشنا شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āšnāk، مقابلِ بیگانه، جمع: آشنایان] 'āš[e]nā ۱. شناسا؛ شناسنده.۲. شناخته.۳. آگاه؛ باخبر.۴. کسی که او را میشناسیم ولی با او رابطۀ چندانی نداریم.۵. آنکه در کاری مهارت اندکی دارد: با نجاری هم آشناست.۶. [قدیمی] یار؛ دوست.۷. [قدیمی] عا...
-
آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آشناه، اشنا، شناه، شناو› [قدیمی] 'āš[e]nā = شنا: ◻︎ بر سر دریا چو از کاهی کمم در آشنا / با گهر در قعر دریا آشنایی چون کنم (سنائی: ۲۱۶)، ◻︎ هیچ دانی آشنا کردن بگو / گفت نی ای خوشجواب خوبرو (مولوی: ۱۵۰).
-
آب آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آشناب› [قدیمی] 'āb[']āš[e]nā کسی که شناوری بداند؛ آشنا به آب؛ شناگر: ◻︎ کسی کاندر آب است و آبآشناست / از آب ار چو آتش نترسد رواست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۸).
-
غریب آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qarib[']āš[e]nā آنکه با غریبان آشنایی و دوستی کند؛ غریبنواز؛ غریبدوست: ◻︎ غریبآشنا باش و سیاحدوست / که سیاح جَلاّب نام نکوست (سعدی۱: ۴۴).
-
جستوجو در متن
-
تعرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'arrof ۱. شناخته شدن.۲. آشنا شدن.۳. خود را شناساندن.
-
شناختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: šnāxtan] ‹اشناختن، شناسیدن، اشناسیدن› šenāxtan ۱. آشنا شدن؛ واقف شدن؛ دانستن.۲. با کسی آشنایی داشتن؛ دوستی داشتن.
-
آشنایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āš[e]nāy(')i ۱. آشنا بودن.۲. آشنا شدن.۳. دوستی: ◻︎ سلامی چو بوی خوش آشنایی / برآن مردم دیدۀ روشنایی (حافظ: ۹۸۲).
-
تمدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamaddon ۱. شهرنشین شدن.۲. خوی شهری گزیدن و به اخلاق مردم شهر آشنا شدن.۳. زندگانی اجتماعی؛ همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم ساختن اسباب ترقی و آسایش خود.
-
راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rās, rāh] ‹ره› rāh ۱. هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفتوآمد کنند؛ محل عبور؛ گذرگاه؛ جاده.۲. قاعدهوقانون.۳. رسموروش.٤. کرّت و مرتبه.٥. (موسیقی) [قدیمی] نغمه و آهنگ.٦. (موسیقی) [قدیمی] مقام؛ پرده.〈 راه افتادن: (مصدر لازم) ‹به را...