کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشعار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشعار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شِعر] 'aš'ār = شِعر
-
اشعار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eš'ār آگاه کردن؛ آگاهی دادن؛ خبر دادن؛ آگاهانیدن.〈 اشعار داشتن (کردن): (مصدر متعدی)۱. خبر دادن؛ باخبر کردن؛ آگاه کردن.۲. (مصدر لازم) آگاهی داشتن.
-
جستوجو در متن
-
فهلویات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (ادبی) fahlaviy[y]āt اشعار و ترانههایی که به لهجههای محلی یا روستایی سروده شده، مانند اشعار باباطاهر عریان و ترانههایی که در فارس، کرمان، و بعضی نواحی دیگر متداول است.
-
نوحه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] no[w]hexān کسی که برای گریاندن دیگران اشعار غمانگیز بخواند.
-
مشعر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moš'er اشعارکننده؛ خبردهنده؛ آگاهکننده.
-
نوحه سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] no[w]hesa(o)rā شاعری که اشعار غمانگیز بگوید؛ نوحهخوان.
-
قوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qavvāl کسی که در محافل به آواز خوش اشعار بخواند؛ آوازهخوان؛ نغمهگر.
-
مداح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] maddāh ۱. خوانندۀ اشعار مذهبی.۲. مدحکننده؛ ستایشکننده؛ ستایشگر.
-
مدون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] modavvan ۱. فراهمآوردهشده؛ جمعآوریشده.۲. ویژگی اشعار و مطالبی که جمعآوری کرده باشند.
-
مشاعره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مشاعَرَة] mošā'ere ۱. با هم شعر خواندن.۲. خواندن اشعار در مقابل یکدیگر بهطریق مسابقه که کدامیک بیشتر شعر از بر دارد یا بهتر میخواند.
-
بافنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bāfande ۱. کسی چیزی را میبافد؛ نساج؛ جولاه؛ جولاهه.۲. [مجاز] کسی مه سخنان یا اشعار سست و بیمعنی میگوید.
-
رجزخوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] rajazxāni ۱. [مجاز] خودستایی.۲. [قدیمی] خواندن اشعار به هنگام نبرد جهت مفاخرت؛ عمل رجزخوان.
-
نوحه خوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] no[w]hexāni شغل و عمل نوحهخوان؛ خواندن اشعار غمانگیز برای گریاندن دیگران؛ مرثیهخوانی.
-
جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] jong ۱. برنامۀ رادیویی یا تلویزیونی شامل قطعههای متعدد موسیقی، آواز، نمایش، و امثال آن.۲. دفتر یا کتابی که در آن اشعار و مطالب گوناگون نوشته شده باشد.