کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشباع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešbā' ۱. سیری.۲. بسیار و وافر کردن.۳. پر کردن.۴. (شیمی) جذب کامل یک محلول در حلاّل بهطوریکه بیش از آن حل نشود.۵. (پزشکی) نهایت تحمل بدن برای جذب داروهای طبی.۶. (ادبی) در دستور زبان عربی، سیر خواندن فتحه، کسره، یا ضمه بهط...
-
جستوجو در متن
-
مشبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mošba' ۱. اشباعشده؛ سیرشده.۲. کامل.۳. (قید) بهطور کامل.
-
پیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pile] (برق) pil ظرفی که در آن دو میلۀ فلزی مثبت و منفی قرار دارد و بهوسیلۀ آن تولید جریان الکتریسیته میکنند.〈 پیل خشک: (برق) پیلی به شکل استوانهای از روی با میلهای از زغال در وسط استوانه و خمیری از دانههای زغال و بیاکسید من...