کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'aš'am شومتر؛ نامبارکتر؛ بدفالتر.
-
واژههای مشابه
-
آشام
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آشامیدن) ‹اشام› [قدیمی] 'āšām ۱. = آشامیدن۲. آشامنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خونآشام، دُردآشام، میآشام.۳. (اسم) [قدیمی] نوشیدنی؛ شربت: ◻︎ همه زرّ و پیروزه بُد جامشان / به روشنگلاب اندر آشامشان (فردوسی۲: ۱۷۵).۴. (اسم) [قدیمی] قوت؛ ...
-
غم آشام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qam[']āšām غمآشامنده؛ غمخوار؛ غمخور؛ آنکه غم و اندوه بخورد: ◻︎ غمآشامان بههم چون جام بخشند / دو عالم را به رشحی کام بخشند (ظهوری: لغتنامه: غمآشام).
-
قدح آشام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qadah[']āšām بادهخوار؛ شرابخوار.
-
خون آشام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xun[']āšām = خونخوار
-
واژههای همآوا
-
آشام
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آشامیدن) ‹اشام› [قدیمی] 'āšām ۱. = آشامیدن۲. آشامنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خونآشام، دُردآشام، میآشام.۳. (اسم) [قدیمی] نوشیدنی؛ شربت: ◻︎ همه زرّ و پیروزه بُد جامشان / به روشنگلاب اندر آشامشان (فردوسی۲: ۱۷۵).۴. (اسم) [قدیمی] قوت؛ ...
-
جستوجو در متن
-
آشامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'āšāmidan فروبردن آب یا مایع دیگر به حلق؛ نوش کردن؛ نوشیدن: ◻︎ ای ترک میآشام که گفتت که می آشام / در خانهٴ من باده بیاشام بیا شام (؟: لغتنامه: آشام).
-
خون خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خونخواره› xunxār ۱. خورندۀ خون؛ خونآشام: خفاش خونخوار.۲. [مجاز] بسیار سنگدل و ستمکار.۳. [مجاز] وحشی.۴. [قدیمی، مجاز] خونریز.