کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اشارَة] ‹اشارت› 'ešāre ۱. نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت.۲. با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن.۳. (اسم) سخن مختصر و با ایجاز.
-
جستوجو در متن
-
مشارالیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mošāron'elayh کسی که به او اشاره شده؛ اشارهشده به او.
-
هذا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hāzā اسم اشاره؛ این؛ اشاره به شخص یا شیء نزدیک.
-
اشارات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اشارَة] 'ešārāt = اشاره
-
مشارالیهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mošāron'elayhem اشاره شده به آنها.
-
تلویح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talvih مطلبی را به اشاره فهماندن؛ در ضمن گفته یا نوشتۀ خود موضوعی را با کنایه و اشاره بیان کردن.
-
مشار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mošār ۱. طرف شور و مشورت.۲. [قدیمی] اشارهشده؛ آنچه به آن اشاره شده.
-
مشارالیها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mošāron'elayhā مورد اشاره (زن).
-
مومی الیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mumā'elayh اشارهشده به او؛ نامبرده.
-
همان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، ضمیر) ‹همآن› hamān اشاره به دور.
-
اینک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹نک› 'inak ۱. اشاره به نزدیک؛ این؛ این است.۲. اکنون؛ اینزمان.
-
آنک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مقابلِ اینک] [قدیمی] 'ānak کلمۀ اشاره برای دور.
-
لمز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] lamz با گوشۀ چشم اشاره کردن و چیزی گفتن.
-
ذلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] zālek اسم اشاره برای دور؛ آن؛ این.