کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسم منسوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: asthme] (پزشکی) 'āsm بیماری مزمن تنفسی ناشی از آلرژی که باعث تنگی نفس و سرفههای شدید میشود.
-
جستوجو در متن
-
گیلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به گیل۱) [قدیمی] gili ۱. از مردم گیلان؛ گیلانی.۲. (اسم) نوعی اسب خوب منسوب به گیلان.
-
خوراکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خوراک) xorāki ۱. خوردنی؛ قابل خوردن.۲. (اسم) طعام؛ غذا.
-
صلیبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صلیب) [معرب. فارسی] salibi ۱. به شکل صلیب؛ مانند صلیب؛ چلیپایی؛ خاجی.۲. (صفت نسبی، منسوب به صلیب، اسم) [قدیمی، مجاز] عیسوی؛ مسیحی.
-
منسوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mansub ۱. دارای نسبت؛ نسبتدادهشده.۲. (اسم، صفت) قوم و خویش.
-
مالیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مال) [عربی: مالیَّة] māliy[y]e ۱. مربوط به مال.۲. (اسم) [منسوخ] = دارایی۳. (اسم) [منسوخ] امور مالی.۴. (اسم) [قدیمی] کالا.۵. (اسم) [قدیمی] مالیات.
-
شراعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شراع) [عربی. فارسی] [قدیمی] šerā'i ۱. دارای بادبان.۲. (اسم) سایهبان.
-
تویی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تو tu) tuy(')i ۱. درونی؛ اندرونی.۲. (اسم) تیوب.
-
افلاکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به افلاک) [عربی، فارسی] 'aflāki ۱. [مقابلِ خاکی] غیرزمینی؛ غیرمادی.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] فرشته.
-
بومی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بوم) bumi ۱. محلی: گیاهان بومی.۲. (اسم، صفت نسبی) کسی که در زادگاه خود زندگی میکند.
-
گرجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گُرج) gorji ۱. از مردم گرجستان؛ از قوم گرج.۲. (اسم) زبان قوم گرج.
-
گلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گُل) goli ۱. به رنگ گُل سرخ.۲. (اسم، صفت نسبی) گُلفروش.
-
خسروانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خسروان) xosro(a)vāni ۱. = خسروی۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای راستپنجگاه و ماهور.
-
تماشایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تماشا) [عربی. فارسی] tamāšāy(')i ۱. هرچیز دیدنی و قابل تماشا.۲. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] تماشاچی.