کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسمش را در لیست نوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
موصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movassal ۱. (ادبی) در بدیع، شعری که تمام حروف یک مصراع یا بیت آن قابل اتصال باشد و بتوان آنها را سر هم نوشت؛ متصلالحروف.۲. [قدیمی] پیوسته؛ متصل.
-
مقطع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqatta' ۱. بریدهشده.۲. چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند.۳. کوتاه.۴. (اسم، صفت) [مقابلِ موصل] (ادبی) در بدیع، مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آنها را سرهم نوشت؛ منفصلالحروف.
-
صورت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صورة، جمع: صُوَر] surat ۱. صفت؛ نوع؛ وجه؛ شکل.۲. روی؛ رخسار.۳. [قدیمی] پیکر.۴. [قدیمی] نقش.〈 صورت برداشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [مجاز]۱. لیست کردن؛ سیاهه کردن؛ سیاهه نوشتن.۲. [قدیمی] نقاشی کردن.〈 صورت دادن: (مصدر متعدی) [م...
-
جدول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jadval ۱. [جمع: جداول] مجموعهای از خطهای افقی و عمودی بهصورت خانههای شطرنج.۲. دیوارۀ کوتاه بتونی در کنار جوی آب، میدان، پیادهرو، خیابان، و امثال آن.۳. (هنر) در تهذیب، خطوطی که برای تزیین، بین سطرهای کتاب یا چهار گوشۀ کاغذ، بهصورت م...
-
رند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [جمع: رنود] rend ۱. [عامیانه] زیرک؛ زرنگ.۲. [عامیانه] حیلهگر.۳. [قدیمی] بیباک؛ بیقید؛ لاابالی.۴. [قدیمی] پست و فرومایه.۵. (تصوف) [قدیمی] آنکه در باطن پاکتر و پرهیزکارتر از صورت ظاهر باشد؛ کسی که تظاهر به عملی یا حالتی درخور ملامت کند ...