کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
استان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: estān, ostān] 'ostān بزرگترین واحد تقسیمات کشور ایران که شامل چند شهرستان است و بهوسیلۀ یک استاندار اداره میشود.
-
آستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آستانه، استانه، ستان، ستانه› 'āstān ۱. درگاه.۲. جلو در؛ کفشکن.۳. [مجاز] دربار و بارگاه: ◻︎ راست شو، تا به راستان برسی / خاک شو، تا به آستان برسی (اوحدی: ۵۶۶).۴. مقبرۀ امامان و امامزادگان.۵. [قدیمی، مجاز] در حضور پادشاهان و بزرگان.