کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esrāf ۱. زیادهروی کردن در مصرف چیزی.۲. از حد درگذشتن در انجام کاری؛ زیادهروی.
-
واژههای مشابه
-
اسراف کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'esrāfkār اسرافکننده؛ کسی که بیاندازه خرج میکند؛ ولخرج؛ مسرف.
-
جستوجو در متن
-
مسرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mosref کسی که بیاندازه خرج میکند؛ اسرافکننده.
-
تبذیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabzir زیاد و بیهوده خرج کردن؛ اسراف.
-
مبذر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mobazzer کسی که مال خود را بیهوده خرج کند؛ اسرافکننده.
-
متلف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motlef کسی که چیزی را ضایع و نابود میکند؛ تلفکننده؛ اسرافکننده.
-
باددستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] bāddasti ۱. اسراف؛ ولخرجی.۲. تهیدستی.۳. چالاکی؛ چابکدستی.
-
ریخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، بن ماضیِ ریختن) [عامیانه، مجاز] rixt شکل؛ هیکل؛ قیافه.〈 ریختوپاش: [عامیانه، مجاز]۱. ایجاد بینظمی در جایی.۲. زیادهروی در خرج کردن؛ اسراف؛ تبذیر.
-
گشادبازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] gošādbāzi ۱. افراط.۲. اسراف.۳. ولخرجی.۴. در بازی نرد، به جا گذاشتن مهرۀ تک در خانۀ نرد که ممکن است کشته شود.
-
فراخ روی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] farāxra(o)vi ۱. تجاوز از حد خود: ◻︎ مکن فراخروی در عمل اگر خواهی / که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ (سعدی: ۷۰).۲. آسانگیری.۳. اسراف.