کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استقرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استقرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esteqrār ۱. چیزی یا کسی را در جایی ثابت کردن.۲. مستقر شدن؛ ساکن شدن.
-
جستوجو در متن
-
آرامگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آرامگه› 'ārāmgāh ۱. جای آرمیدن؛ محل آسایش.۲. [مجاز] گور؛ مزار؛ مقبره.۳. جای اسکان؛ محل استقرار.
-
کارگزاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kārgozāri ۱. شغل و عمل کارگزار.۲. مؤسسهای که واسطۀ خریدوفروش املاک و سایر معاملات میشود.۳. (سیاسی) [منسوخ] محل استقرار کارگزار.
-
استوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اِستِواء] 'estevā, 'ostovā ۱. (جغرافیا) دایرۀ فرضی که مانند کمربند کرۀ زمین را احاطه کرده و زمین را به دو نیمکرۀ شمالی و جنوبی تقسیم میکند.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] راست بودن؛ بدون خمیدگی بودن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] مستقر شدن؛ قرار گ...
-
پایگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایگه، پاگاه› pāygāh ۱. (نظامی) محل استقرار نیروی نظامی.۲. جا؛ مکان.۳. [مجاز] مقام؛ قدر؛ مرتبه: ◻︎ از این هر یکی را یکی پایگاه / سزاوار بگزید و بنمود راه (فردوسی۴: ۲۹).۴. درگاه؛ آستانۀ خانه.۵. [قدیمی] جای پا.
-
پست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: poste] post ۱. سازمان دولتی که نامهها و کالاهای مردم را از نقطهای به نقطۀ دیگر میرساند.۲. [مجاز] پستچی: پست آمد.۳. مقام؛ منصب.۴. نگهبانی.۵. نگهبان.۶. محلی که یک نگهبان باید از آن نگهبانی کند.۷. جایی که نگهبان در آن استقرار یافته اس...
-
ظرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ظروف] zarf وسیلهای مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد، مانند بشقاب، لیوان، قابلمه، و ماهیتابه.〈 ظرف زمان: (ادبی) در دستور زبان، اسمی که دلالت بر زمان وقوع چیزی میکند؛ اسم زمان.〈 ظرف...