کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استحکام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استحکام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estehkām ۱. استوار شدن؛ استواری.۲. استوار کردن امور.
-
جستوجو در متن
-
بتون آرمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béton armé] beton[']ārme بتونی که در آن میلههای آهنی قرار میدهند تا استحکام و مقاومت آن بیشتر شود.
-
رستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] rosti ۱. دلیری؛ گستاخی.۲. استحکام؛ مقاومت؛ استواری.
-
کک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: coke] kok نوعی زغالسنگ که در معرض گرما مواد فرار خود را از دست میدهد و استحکام بیشتری مییابد.
-
کلانشیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: collenchyme] (زیستشناسی) kol[l]ānšim نوعی بافت نگهدارندۀ گیاهی که دیوارۀ یاختههای آن ضخیم شده و باعث استحکام بخشهای علفی میشود.
-
کلسیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: calcium] (شیمی) kalsiyom عنصر فلزی سفیدرنگ با جلای فلزی، و نرم که در طبیعت بهصورت آهک وجود دارد و وجود آن در بدن برای رشد و استحکام استخوانها لازم است.
-
تنگستن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tungstène، مٲخوذ از سوئدی] (شیمی) tang[e]stan فلزی خاکستری، بسیار سخت و دیرگداز که مفتولهای آن در مقابل کشش و حرارت مقاومت بسیار دارد. آلیاژهای آن بهواسطۀ سختی و استحکام اهمیت بسیار در صنعت دارد؛ وُلفرام.
-
سست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sust] sost ۱. فاقد استحکام لازم؛ بیدوام: دیوار سست.۲. ضعیف؛ ناتوان.۳. [مقابلِ سخت] نرم و ملایم.
-
استواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'ost[o]vāri ۱. محکمی؛ استحکام.۲. محکمکاری.۳. (نظامی) درجۀ استوار داشتن. = استوار۴. [قدیمی] استقامت؛ ثبات؛ پایداری.۵. [قدیمی] اطمینان.
-
حسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: مَحاسِن] hosn ۱. خوبی؛ نیکویی: حسن نیت.۲. (اسم) ویژگی مثبت؛ امتیاز.۳. زیبایی؛ جمال.〈حسن تخلص: (ادبی) در بدیع، بیت یا مصراعی که هنگام گریز از تغزل به مدح ممدوح شیوهای پسندیده و کلمات متناسب و دلنشین در آن به کار رود تا میا...