کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استاندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استاندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'ostāndār ۱. کسی که از طرف وزارت کشور کارهای یک استان را اداره میکند.۲. [قدیمی] والی؛ حکمران.
-
جستوجو در متن
-
ساتراپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی، مٲخوذ از فارسی باستان] [قدیمی] satrāp والی؛ حاکم؛ استاندار.
-
استان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: estān, ostān] 'ostān بزرگترین واحد تقسیمات کشور ایران که شامل چند شهرستان است و بهوسیلۀ یک استاندار اداره میشود.
-
بخشدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) baxšdār کارمند وزارت کشور که چند دهستان را اداره میکند و تحت نظر فرماندار یا استاندار است.
-
والی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ولاة] vāli ۱. [منسوخ] استاندار.۲. [قدیمی] فرمانروا؛ حاکم.۳. [قدیمی] صاحب امر و اختیار.۴. [قدیمی] از نامهای خداوند.
-
فرماندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) farmāndār بالاترین مقام اداری در شهرستان که از طرف وزارت کشور امور یک شهرستان را اداره میکند و تابع استاندار است؛ حاکم؛ حکمران شهر.〈 فرماندار نظامی: (سیاسی) [منسوخ] فرمانداری که در موقع ضرورت از طرف ارتش برای اداره کردن امور شهر تعی...