کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسب دواندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسب انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'asb[']angiz ۱. برانگیزانندۀ اسب؛ آنکه اسب را به حرکت وا میدارد.۲. (اسم) وسیلهای فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه میبندند و به پهلوی اسب میزنند تا تندتر حرکت کند؛ مهمیز.
-
اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (ورزش) 'asbdavāni دوانیدن چند اسب با هم در میدان مسابقه برای سنجش توانایی آنها و اسبسواران.
-
اسب سواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) asbsavāri ۱. بر اسب سوار شدن.۲. سواربراسب به گردش رفتن.۳. (ورزش) [عامیانه] = اسبدوانی
-
جستوجو در متن
-
تازاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹تازانیدن› tāzāndan دواندن اسب و سایر چهارپایان؛ دوانیدن؛ بهتاخت درآوردن؛ دواندن.
-
دواندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹دوانیدن› davāndan ۱. به دویدن واداشتن؛ انسان یا حیوانی را وادار به دویدن کردن.۲. اسب را به تاختوتاز درآوردن.
-
تاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: tāxtan] ‹تازیدن› tāxtan ۱. دویدن.۲. تند رفتن.۳. حمله بردن.۴. (مصدر متعدی) دواندن؛ به تاخت درآوردن.۵. (مصدر متعدی) اسب دواندن.
-
سوغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَوَغان] so[w]qān دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه.
-
تاخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از بن ماضیِ تاختن) tāxt ۱. = تاختن۲. دویدن یا با سرعت رفتن.۳. حمله.〈 تاخت آوردن: (مصدر لازم) حمله کردن.〈 تاخت زدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] عوض کردن چیزی با چیز دیگر؛ مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر.〈 تاخت کردن: (مصدر لازم)۱. تاخ...