کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسباب بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسباب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'asbābbāzi وسیلۀ بازی و سرگرمی؛ بازیچه.
-
واژههای مشابه
-
اسباب چینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] 'asbābčini ساختن و فراهم کردن دستاویز و بهانه برای گرفتار کردن و به زحمت انداختن کسی؛ فتنهانگیزی.
-
اسباب کشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'asbābkeši حملونقل لوازم و اثاث منزل از خانهای به خانۀ دیگر.
-
جستوجو در متن
-
مجاهز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مُجهِّز] [قدیمی] mojāhez ۱. کسی که اسباب کاری را فراهم کند.۲. حریف قمار؛ حریف در بازی نرد، شطرنج، و جز آن.
-
بازیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāziče ۱. هرچه با آن بازی کنند.۲. اسباببازی کودکان.۳. [قدیمی] غیر جدی؛ مزاح؛ شوخی: ◻︎ نگویند از سر بازیچه حرفی / کزآن پندی نگیرد صاحب هوش (سعدی: ۹۵).
-
لعبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لعبة] lo'bat ۱. هرچیزی که با آن بازی کنند؛ بازیچه؛ اسباببازی؛ عروسک.۲. [مجاز] دلبر؛ معشوق زیبا: ◻︎ گفتهامت مدحتی، خوبتر از لعبتی / سخت نکوحکمتی، چون حکمبن معاذ (منوچهری: ۱۷).
-
برگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: valg] barg ۱. (زیستشناسی) قسمتی از گیاه که معمولاً سبز، پهن، یا سوزنی است.۲. واحد شمارش ورقۀ کاغذ: یک برگ کاغذ.۳. ورقی برای بازی.۴. نوعی کباب تهیهشده از قطعههای گوشت گوسفند یا گوساله.۵. ورقی برای یادداشت؛ فیش.۶. [قدیمی] ساز و نوا؛ سا...