کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از کنار چیزی رد شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
رد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ردّ] rad[d] ۱. قبول نکردن؛ نپذیرفتن.۲. بازگرداندن؛ بازدادن.۳. انکار کردن چیزی با دلیل و برهان.۴. (اسم) نشان؛ اثر.۵. (صفت) مخالف؛ منفی: جواب رد.۶. غیرقابلقبول؛ مردود: این نظریه رد است.۷. [عامیانه] قبول نشده در امتحان و مانند آن.&lan...
-
پی جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پیجوی› peyju جویندۀ رد و اثر چیزی.〈 پیجوی کسی (چیزی) شدن: در جستجوی کسی یا چیزی برآمدن.
-
ردیابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) radyābi دنبال کردن رد و اثر کسی یا چیزی.
-
بنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bonak ۱. نشان و اثر چیزی.۲. رد پا.
-
بیزیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bizide چیزی که از غربال یا موبیز رد شده باشد؛ بیخته.
-
مدافع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] modāfe' کسی که چیزی را دفع و رد میکند؛ دفاعکننده.
-
پی جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) peyjuy(')i رد و اثر چیزی را جستجو کردن.
-
ردیاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) radyāb پیداکنندۀ رد و اثر کسی یا چیزی؛ ردیابنده.
-
بیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: vēxtan] [قدیمی] bixtan چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخالهاش باقی بماند؛ چیزی را غربال کردن؛ چیزی را از موبیز رد کردن.
-
ردع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rad' ۱. بازداشتن؛ بازداشتن کسی را از چیزی یا کاری.۲. رد کردن.
-
کناره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kanārak] ka(e)nāre ۱. کنار؛ کنار چیزی.۲. کرانه؛ ساحل.〈 کناره جستن: (مصدر لازم) [مجاز] کناره گرفتن؛ دوری کردن.〈 کناره گرفتن: (مصدر لازم)۱. کناره جستن؛ کناره کردن.۲. [مجاز] از مردم دوری کردن؛ گوشهنشین شدن.
-
کنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ میان] ‹کناغ› ka(e)nār پهلو؛ یک طرف چیزی.〈 کنار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. با کسی سازش کردن و اختلاف خود را رفع کردن.۲. موافقت کردن.
-
ارتداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (فقه) 'ertedād رد کردن حداقل یکی از اصول دین؛ از دین برگشتن؛ مرتد شدن.