کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از چوب ساخته شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
چوبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چوب) ‹چوبین› čubi ۱. ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود.۲. ویژگی آنکه یا آنچه مانند چوب خشک باشد.
-
لنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از انگلیسی: launch] le(a)nj قایق بزرگ موتوری که معمولاً از چوب یا مواد فایبرگلاس ساخته میشود.
-
قلتاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قالتاق، غلتاق› [قدیمی] qaltāq آن قسمت از زین اسب که از چوب ساخته میشود؛ چوببندی زین اسب.
-
زمو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zomu ۱. گل؛ گل تر یا خشک.۲. سقفی که با چوب و گل ساخته شود.
-
سینی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از چینی؟] sini ظرف مسطح و دورهدار که از فلز، چوب، پلاستیک و یا دیگر مواد ساخته میشود.
-
چوبینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) ‹چوبینک، چوبنه› čubine ١. وسایل و اسبابی که از چوب ساخته شود. ٢. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] = کاروانک
-
بالاخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bālāxāne ۱. خانهای که بالای خانۀ دیگر ساخته میشود.۲. اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده.
-
نوبنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نوبنیان› no[w]bonyād آنچه تازه ساخته شده باشد.
-
نمدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نمد) namadi از جنس نمد؛ چیزی که از نمد ساخته شده.
-
قنداق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] qondāq ۱. (نظامی) قسمت ته تفنگ که از چوب ساخته میشود.۲. پارچهای که کودک شیرخوار را در آن میبندند؛ قنداقه.
-
خلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خِلال] xa(e)lāl ۱. هرچیزی که بهصورت باریک بریده شده است: خلال بادام.۲. چوب باریکی که با آن لای دندانها را تمیز میکنند؛ خلال دندان.۳. [قدیمی] چوب باریک.
-
بالکانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالکانه، پالگانه، پادگانه، بادگانه› [قدیمی] bālkāne ۱. پنجره؛ دریچه.۲. پنجرهای که از میلههای فلزی ساخته شده.
-
بلندارکان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] boland[']arkān ۱. بلندپایه؛ بلندمرتبه.۲. ساختمانی که بر پایههای بلند ساخته شده.