کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از پیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
دیروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) diruz روز گذشته؛ روز پیش؛ روز پیش از امروز؛ دینه.
-
پریروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) pariruz روز پیش از دیروز؛ دو روز پیش؛ پریر.
-
پیش ترین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pištarin جلوترین؛ پیش از همه.
-
پیش رونده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pišravande آنکه پیش برود و پیشی بجوید.
-
قبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ دُبُر] qobol ۱. روبهرو؛ پیش؛ جلو.۲. اندام پیش؛ آلت تناسلی.
-
پریشب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) parišab شب پیش از دیشب؛ دو شب پیش؛ پریدوش؛ پرندوش.
-
پس پیرار
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹پسپیرارسال› paspirār سال پیش از پیرار؛ سه سال پیش از امسال.
-
سابقا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] sābeqan در سابق؛ پیش از این؛ در زمان پیش؛ پیشتر.
-
پیشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ پیش] [قدیمی] pišak ۱. اندکی پیش.۲. (قید) کمی روبِهجلو.
-
پیش مانده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] pišmānde باقی طعام که در پیش کسی بماند؛ تهمانده؛ نیمخورده.
-
پیش مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) pišmarg ۱. آنکه پیش از دیگری بمیرد.۲. [مجاز] قربانی؛ فدایی
-
پیشکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pišaki ۱. ویژگی کاری که پیش از وقت انجام داده شود.۲. ویژگی پولی که پیش از موعد پرداخت به کسی بدهند.۳. (قید) پیش از موعد.
-
پیشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) piši سبقت؛ تقدم؛ پیش افتادن؛ پیش بودن.〈 پیشی جستن: (مصدر لازم)۱. تلاش کردن برای پیش افتادن.۲. = 〈 پیشی گرفتن〈 پیشی دادن: (مصدر متعدی) حق تقدم دادن؛ فرصت دادن به کسی برای پیش رفتن و جلو افتادن.〈 پیشی کردن: (مصدر لازم)۱....