کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از وقتی که پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهماامکن
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] mahmā'amkan تا وقتی که ممکن باشد؛ تا بتوان؛ بهاندازۀ توانایی.
-
مادام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: مادامَ] [قدیمی] mādām دائم؛ پیوسته؛ مدام.〈 مادامکه: تا وقتی که؛ تا زمانی که.
-
گیاشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گیاهشیر› (زیستشناسی) [قدیمی] giyāšir ۱. شیرۀ گیاه.۲. هر گیاهی که وقتی شاخۀ آن را ببرند شیرهای از آن خارج شود.
-
سمت الراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ سمتالقدم] (نجوم) samtorra's نقطهای از فلک که وقتی شخص به آسمان نگاه کند بالای سر او باشد.
-
سیخگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] sixgāh جایی از بدن چهارپا که وقتی به آن سیخ بزنند از جا بجهد.
-
ضحا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ضحیٰ] [قدیمی] zohā وقتی که روز نزدیک به نصف شدن میرسد؛ وقت قبل از ظهر.
-
پت پت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] petpet ۱. صدای شعلۀ شمع یا چراغ هنگامی که رو به خاموشی است.۲. صدای موتور اتومبیل وقتی که بد کار کند.
-
صدف وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sadafvār مانند صدف؛ همچون صدف: ◻︎ صدفوار باید زبان درکشیدن / که وقتی که حاجت بُوَد و دُر چکانی (سعدی۲: ۵۹۱).
-
ارصاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ersād ۱. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر شعری بگوید که وقتی مصراع اول یا کلمۀ اول مصراع دوم را بخواند شنونده دریابد که مضمون یا قافیۀ مصراع دوم چیست، مانندِ این بیت: ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما ...
-
باع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] bā' اندازۀ از سرانگشت دست راست تا سرانگشت دست چپ وقتی که دستها را افقی به دو طرف باز کنند؛ باز؛ یاز.
-
گریال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] [قدیمی] garyāl تختهای فلزی که بهجای ساعت به کار میرفته و وقتی پیمانه در آب فرو میرفته با میلهای به آن مینواختهاند.
-
صاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] sāb ۱. گیاهی شیردار و تلخ.۲. هر درخت یا گیاهی که وقتی شاخه یا برگ آن را بشکنند، مادهای شیرمانند از آن خارج شود.
-
کیفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) keyfar ۱. سزا؛ جزا؛ مکافات.۲. [قدیمی] سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه میگذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند.〈 کیفر بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] به سزای عمل خود رسیدن.〈 کیفر دادن: (مصدر متعدی) سزای عمل کسی را دادن.
-
چخماق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چاخماق، چاقماق، چخماخ› čaxmāq ۱. قطعۀ آهن که به سنگ میزنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند؛ آتشزنه.۲. آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ میخورد گلوله محترق میشود.
-
صفحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَفحَة، جمع: صَفَحات] safhe ۱. روی چیزی؛ رویه؛ سطح.۲. یک روی از هر برگ کتاب.〈 صفحهٴ فلوئورسان: صفحۀ شیشهای که با مادهای پوشانده شده که وقتی اشعۀ ایکس روی آن میتابد میدرخشد؛ پردۀ فلوئورسان.