کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از روی خشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
عتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'etāb ۱. ملامت کردن؛ سرزنش.۲. گفتن کلمهای از روی خشم به کسی؛ خشم گرفتن؛ درشتی کردن.
-
متغیرانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] mote(a)qayyerāne از روی تغیّر و خشم.
-
غنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غرنبه› [قدیمی] qombe بانگ و فریاد از روی خشم و غضب؛ تشر.
-
زهرچشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] zahr[e]če(a)šm نگاه از روی خشم و غضب.
-
ژک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] žak ۱. سخن زیر لب.۲. سخنی که از روی خشم، غضب، یا دلتنگی زیر لب بگویند.
-
ژکنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] žakande کسی که از روی خشم و دلتنگی زیر لب سخن میگوید؛ لندلندکننده؛ غرغرکننده.
-
چشم غره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چشمغله› [عامیانه، مجاز] če(a)šmqorre چشمآغیل؛ نگاه خشمآلود؛ نگاه از گوشۀ چشم از روی خشم و غضب.
-
نیشخند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مقابلِ نوشخند] [عامیانه، مجاز] nišxand خندهای که از روی خشم و غضب بکنند؛ زهرخند.
-
قر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] qer جنبش و تکان عضوی از بدن از روی ناز یا در حالت رقص.〈 قر دادن: (مصدر لازم) [عامیانه] تکان دادن و جنباندن بدن از روی ناز، رقصیدن.〈 قروغربیله: [عامیانه] تکان دادن کمر و سرین در حالت رقص؛ قر کمر.〈 قروغمزه: [عامیانه] ناز ...
-
لند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lond سخنی که زیر لب از روی خشم و اوقاتتلخی گفته شود.〈 لندلند: غرغر.〈 لندلند کردن: (مصدر لازم) غرغر کردن.
-
لندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) londidan با خود سخن گفتن از روی خشم و اوقاتتلخی؛ لندلند کردن؛ غرغر کردن: ◻︎ بر ضعیفی گیاه آن باد تند / رحم کرد ای دل تو از قوت ملند (مولوی: ۱۶۸).
-
تشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] tašar سخنی که از روی خشم به کسی گفته شود؛ پرخاش؛ عتاب.〈 تشر زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] به حالت تشر با کسی حرف زدن.
-
دندیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] dandidan ۱. زیر لب و آهسته با خود حرف زدن.۲. با خود حرف زدن از روی خشم و دلتنگی؛ غرغر کردن؛ لندیدن؛ لندلند کردن.